مشخصات شعر

خرابۀ شام

کودکی در خرابه‌ای بی سقف

با سر باب گفت­وگو می‌کرد

 

سر بُبریده‌ را در آغوشش

هم‌چو گل عاشقانه بو می‌کرد

 

شرح حال دل پریشان را

در شب تیره مو به مو می‌کرد

 

زخم دل را به سوزن مژگان

در حضور پدر، رفو می‌کرد

 

گرد غم را به ژالۀ دیده

از رخ لاله، شستشو می‌کرد

 

بوسۀ وصل و دادن جان بود

آن‌چه این طفل آرزو می‌کرد

 

خرابۀ شام

کودکی در خرابه‌ای بی سقف

با سر باب گفت­وگو می‌کرد

 

سر بُبریده‌ را در آغوشش

هم‌چو گل عاشقانه بو می‌کرد

 

شرح حال دل پریشان را

در شب تیره مو به مو می‌کرد

 

زخم دل را به سوزن مژگان

در حضور پدر، رفو می‌کرد

 

گرد غم را به ژالۀ دیده

از رخ لاله، شستشو می‌کرد

 

بوسۀ وصل و دادن جان بود

آن‌چه این طفل آرزو می‌کرد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×