- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۲۱۶۳
- شماره مطلب: ۳۷۵۴
-
چاپ
مهمان سرگردان
بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن
ز احسان بهر این مهمان، سر و سامان مهیّا کن
چو شمعی در ره عشقت سراپا سوختم امشب
بیا پروانۀ پروانه را ای شمع! امضا کن
دگر ای میزبانِ سفرۀ ایجاد از رأفت
ز تنها دل بُریدم، فکر این مهمان تنها کن
اگر چه میهمانم، بسته شد درها به روی من
بیا ای طوعه! امشب در به روی میهمان وا کن
اگر میخواستی فردا ببینی میهمانت را
بیا بازار قصّابان، تن بی سر تماشا کن
ندارم شکوهای بر لب، گذشت آنها که با من شد
ولی با عمّۀ سادات ای کوفه! مدارا کن
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
مهمان سرگردان
بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن
ز احسان بهر این مهمان، سر و سامان مهیّا کن
چو شمعی در ره عشقت سراپا سوختم امشب
بیا پروانۀ پروانه را ای شمع! امضا کن
دگر ای میزبانِ سفرۀ ایجاد از رأفت
ز تنها دل بُریدم، فکر این مهمان تنها کن
اگر چه میهمانم، بسته شد درها به روی من
بیا ای طوعه! امشب در به روی میهمان وا کن
اگر میخواستی فردا ببینی میهمانت را
بیا بازار قصّابان، تن بی سر تماشا کن
ندارم شکوهای بر لب، گذشت آنها که با من شد
ولی با عمّۀ سادات ای کوفه! مدارا کن