- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۱۴۱۰
- شماره مطلب: ۳۷۳۷
-
چاپ
کلّنا محمد
او کعبۀ سرودۀ هر انجمن شده است
او دلبر هزار اویس قرن شده است
او «کلّنا محمد» آقای کربلاست
گاهی علی و فاطمه، گاهی حسن شده است
هنگام جنگ آوریاش با مغیرهها
تازه دوباره داغ گل یاسمن شده است
یک کوچه باز شد، فدکی قطعه قطعه شد
تنها گناه، نام علی داشتن شده است
بالا سرش رسید و پدر، دید غرق زخم
دُرِّ نجف چگونه عقیق یمن شده است
قطعه به قطعۀ جگرش را که جمع کرد
مشغول گریه بر جگر خویشتن شده است
روی عبا حدیث کسا نقش بسته است
هنگام روضه خواندن بر پنج تن شده است
جایی مقدر است بسوزد سرش ولی
قبل از تنور سهم دلش سوختن شده است
رخ بر رخش نهاد و صدا زد که های شمر
چکمه بپوش...لحظۀ دیدار من شده است
-
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
کلّنا محمد
او کعبۀ سرودۀ هر انجمن شده است
او دلبر هزار اویس قرن شده است
او «کلّنا محمد» آقای کربلاست
گاهی علی و فاطمه، گاهی حسن شده است
هنگام جنگ آوریاش با مغیرهها
تازه دوباره داغ گل یاسمن شده است
یک کوچه باز شد، فدکی قطعه قطعه شد
تنها گناه، نام علی داشتن شده است
بالا سرش رسید و پدر، دید غرق زخم
دُرِّ نجف چگونه عقیق یمن شده است
قطعه به قطعۀ جگرش را که جمع کرد
مشغول گریه بر جگر خویشتن شده است
روی عبا حدیث کسا نقش بسته است
هنگام روضه خواندن بر پنج تن شده است
جایی مقدر است بسوزد سرش ولی
قبل از تنور سهم دلش سوختن شده است
رخ بر رخش نهاد و صدا زد که های شمر
چکمه بپوش...لحظۀ دیدار من شده است