- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۲۵۶۷۱
- شماره مطلب: ۳۷۲۳
-
چاپ
شانه مزن مویت را
جلوه کن در دل شب، صورت مهتاب بکش
خَم بینداز به ابرویت و محراب بکش
فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را
عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش
مادرت گفت که تا آخر عمرت عبّاس!
منّت خادمی محضر ارباب بکش
دست در رود ببر؛ آب، روی آب بریز
باز سقّایی خود را به رخ آب بکش
بین بیداری و رؤیا، به سرِ انگشتت
قطرهای روی لب کودکِ در خواب بکش
تو نگفته همۀ حرف مرا میدانی
سحری پایِ مرا نیز به سرداب بکش
-
سر خورشید شده گرمی دکان تنور
چه شبی میگذرد در دل پنهان تنور
سر خورشید شده گرمی دکان تنور
این چه نوری است؟ تنور از نفسش روشن شد
این چه داغی است که آتش زده بر جان تنور؟
-
افتاده
روی نی موی تو در باد، رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیات وجود تو جدا افتاده
-
مهمان تنور
چه شبی میگذرد در دل پنهان تنور
سر خورشید شده گرمی دکّان تنور
دیشبی را شه دین در حرمش مهمان بود
امشب ای وای، سر او شده مهمان تنور
-
سرت کو؟
سرت کو سرت کو که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
شانه مزن مویت را
جلوه کن در دل شب، صورت مهتاب بکش
خَم بینداز به ابرویت و محراب بکش
فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را
عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش
مادرت گفت که تا آخر عمرت عبّاس!
منّت خادمی محضر ارباب بکش
دست در رود ببر؛ آب، روی آب بریز
باز سقّایی خود را به رخ آب بکش
بین بیداری و رؤیا، به سرِ انگشتت
قطرهای روی لب کودکِ در خواب بکش
تو نگفته همۀ حرف مرا میدانی
سحری پایِ مرا نیز به سرداب بکش