- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۶/۲۱
- بازدید: ۳۶۴۴
- شماره مطلب: ۳۶۶
-
چاپ
ناخدای کشتی دین
ای باخبر ز درد نهانت خدای تو
نَبوَد سزای، گوشۀ تبعید جای تو
زندان توست سینۀ سینای معرفت
موسایی و هزار چو موسی گدای تو
ای ناخدای کشتی دین کز ارادهات
خاک نمور، نیل شود زیر پای تو
آری اگر اراده کنی، این سیاهچال
بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو
اعجاز، عشق موسیِ عمران ندیده بود
زنجیر میشود یدِ بیضا به پای تو
ای کرده اختیار، بلا را به جان خود
شیعه فدای غربت و درد و بلای تو
معبود بس که طالب سوز صدات بود
میخواست روز و شب شنود نالههای تو
تو دردهای مادر خود را چشیدهای
سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو
«خَلّصنی یارب» تو چو «عجّل وفاتی» است
شد مستجاب، گوشۀ زندان دعای تو
ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا
مثل اسیر شام چکد خون ز پای تو
صورت به خاک مینهی و ناله میکنی
قربان استغاثه و آه و نوای تو
این سجدهگاه، عاقبتش قتلگاه شد
زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
ناخدای کشتی دین
ای باخبر ز درد نهانت خدای تو
نَبوَد سزای، گوشۀ تبعید جای تو
زندان توست سینۀ سینای معرفت
موسایی و هزار چو موسی گدای تو
ای ناخدای کشتی دین کز ارادهات
خاک نمور، نیل شود زیر پای تو
آری اگر اراده کنی، این سیاهچال
بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو
اعجاز، عشق موسیِ عمران ندیده بود
زنجیر میشود یدِ بیضا به پای تو
ای کرده اختیار، بلا را به جان خود
شیعه فدای غربت و درد و بلای تو
معبود بس که طالب سوز صدات بود
میخواست روز و شب شنود نالههای تو
تو دردهای مادر خود را چشیدهای
سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو
«خَلّصنی یارب» تو چو «عجّل وفاتی» است
شد مستجاب، گوشۀ زندان دعای تو
ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا
مثل اسیر شام چکد خون ز پای تو
صورت به خاک مینهی و ناله میکنی
قربان استغاثه و آه و نوای تو
این سجدهگاه، عاقبتش قتلگاه شد
زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو