- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۷
- بازدید: ۹۹۱
- شماره مطلب: ۳۴۵۰
-
چاپ
ترک یار
میروم امّا بدان جانم کنارت مانده است
تا قیامت یا اخا دل، بیقرارت مانده است
گر چه این گلبرگها را میبرند از گلشنت
غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است
میروم با ساربان همراه خسته کاروان
دست یاران بسته اما اقتدارت مانده است
بر گلویت، جای بوسه، کار خود را کرده است
لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است
جسم خورشیدیات ای سالار زینب شد کبود
بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است
کوفه در راه است و ما آمادۀ آوارگی
روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است
هر یکی از دختران با دیگری نجوا کند:
روی گوشَت جای زخم گوشوارت مانده است
وقت توزیع غنائم هستیام تقسیم شد
در حرم اما صدای شیرخوارت مانده است
بردن نام شریفت جرم زینب شد ولی
با دعای خواهر شب زندهدارت مانده است
نعشهای پاره و عریان و بیسر جای خود
بر غم ما خندههای نیزهدارت مانده است
خطبههایت گر چه اینجا سنگ باران شد ولی
ترجمان خطبههای آشکارت مانده است
ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسبها
هر طرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است
ای تمام آرزوی انبیاء و اولیاء
رفتی و عالم هماره داغدارت مانده است
مانده بر لب نغمۀ یا لیتنا کنا معک
عقده بر دلها از این ترک مزارت مانده است
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
ترک یار
میروم امّا بدان جانم کنارت مانده است
تا قیامت یا اخا دل، بیقرارت مانده است
گر چه این گلبرگها را میبرند از گلشنت
غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است
میروم با ساربان همراه خسته کاروان
دست یاران بسته اما اقتدارت مانده است
بر گلویت، جای بوسه، کار خود را کرده است
لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است
جسم خورشیدیات ای سالار زینب شد کبود
بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است
کوفه در راه است و ما آمادۀ آوارگی
روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است
هر یکی از دختران با دیگری نجوا کند:
روی گوشَت جای زخم گوشوارت مانده است
وقت توزیع غنائم هستیام تقسیم شد
در حرم اما صدای شیرخوارت مانده است
بردن نام شریفت جرم زینب شد ولی
با دعای خواهر شب زندهدارت مانده است
نعشهای پاره و عریان و بیسر جای خود
بر غم ما خندههای نیزهدارت مانده است
خطبههایت گر چه اینجا سنگ باران شد ولی
ترجمان خطبههای آشکارت مانده است
ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسبها
هر طرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است
ای تمام آرزوی انبیاء و اولیاء
رفتی و عالم هماره داغدارت مانده است
مانده بر لب نغمۀ یا لیتنا کنا معک
عقده بر دلها از این ترک مزارت مانده است