- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۴
- بازدید: ۸۰۲
- شماره مطلب: ۳۴۲۰
-
چاپ
حیف
آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست؟
گفتی که مکش منّت این حرملهها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست؟
حالا که مرا میبری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟
***
تو مثل علیاکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم، خبرت نیست
آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیچ خبردار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
حیف
آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست؟
گفتی که مکش منّت این حرملهها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست؟
حالا که مرا میبری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟
***
تو مثل علیاکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم، خبرت نیست
آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیچ خبردار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست