- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۴
- بازدید: ۳۰۵۹
- شماره مطلب: ۳۴۱۵
-
چاپ
دسترنج
جان دادنم شبیه عروج شهیده است
آن بانویی که جان علی را خریده است
من زادۀ حسن، نوۀ مرد خیبرم
من را خدا برای حسین آفریده است
بودم سه ساله، داغ پدر بر دلم نشست
آری عمو مرا پسرش پروریده است
میخواست تا که بوسه زند بر قدوم من
دست رکاب کوته و بوسه نچیده است
از گریۀ مقابل خیمه دلم شکست
دیدم عمو ز داغ علی قد خمیده است
طوری زدم به لشگر کوفه که خصم گفت:
شیر جمل دوباره به میدان رسیده است
تا دسترنج خویش علمدار دید، گفت:
رزمت میان لشگر کوفه پدیده است
غارت شده دوباره عموی غریب من
رنگش ز شرم روی برادر پریده است
مادر به لحظهای که قد تو خمیده شد
خیلی عجیب قاسم تو قد کشیده است
-
دروازه، خرابه، کوچه و بزم یزید
الشام، همانجا که به ما بد کردند
بی غیرت و بی دین، همگی بی دردنددروازه، خرابه، کوچه و بزم یزید
هر چه که بگویی سرمان آوردند -
تو یادگار آخرین کربلایى
یا باقر از فرط غمت افسرده گشتیم
از غصۀ جانسوز تو پژمرده گشتیم
هر شیعه در دل، حجلۀ داغ تو بسته
سنگینى داغت دل ما را شکسته
-
غلام حیدر
از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم
از ازل تا روز محشر ریزهخوار این درم
مرتضی خود گفته بابای من مسکین بُود
او بود بابا و زهرای مطهر مادرم
-
مثل ضریح شش گوشه
آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
حرم برای تو شه کرم میسازه
آخر برات یه گنبد طلا میسازیم
شبیه گنبد امام رضا میسازیم
دسترنج
جان دادنم شبیه عروج شهیده است
آن بانویی که جان علی را خریده است
من زادۀ حسن، نوۀ مرد خیبرم
من را خدا برای حسین آفریده است
بودم سه ساله، داغ پدر بر دلم نشست
آری عمو مرا پسرش پروریده است
میخواست تا که بوسه زند بر قدوم من
دست رکاب کوته و بوسه نچیده است
از گریۀ مقابل خیمه دلم شکست
دیدم عمو ز داغ علی قد خمیده است
طوری زدم به لشگر کوفه که خصم گفت:
شیر جمل دوباره به میدان رسیده است
تا دسترنج خویش علمدار دید، گفت:
رزمت میان لشگر کوفه پدیده است
غارت شده دوباره عموی غریب من
رنگش ز شرم روی برادر پریده است
مادر به لحظهای که قد تو خمیده شد
خیلی عجیب قاسم تو قد کشیده است