- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۲۹۵
- شماره مطلب: ۳۳۴۰
-
چاپ
سهم زینب (۲)
مادر نشسته سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیایشان کند
عون است یا محمّد؟ فرقی نمیکند
در اشکهای بدرقه پیدایشان کند
این سهم زینب است: دو طوفان؛ دو گردباد
لب تشنهاند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیراب بوسه قامت رعنایشان کند
آنها پر از حرارت لبّیک گفتناند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند
آرام سرمه میکشد و شانه میزند
تا در کمند عشق فریبایشان کند
بر شانه میزند که: برو، سهم کوچکیست
باید نثار غربت مولایشان کنند
-
خطبۀ شهادت
روزی، تمامِ همّت خود را گذاشتی
در خیمههای آتش و خون، پا گذاشتی
در کوچههای حادثه، همراه کاروان
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی
-
سیلاب سیلی
خم شد، گذاشت روی زمین، گوشواره را
تا قدری التیام دهد، گوشِ پاره را
آتش گرفته گوشهی دامان کوچکش
آبی نبود، چاره کند این شراره را
-
عصای حوصله
عبا به روی سر انداخت سمت کوچه دوید
ورود قافله را از دهان شهر شنید
مسافران عزیزش ز راه میآیند
میان گریه چو ابر بهار میخندید
-
چگونه؟
مسلم شهید شد وَ تو خواندی «حمیده» را
مرهم نهادی آن جگرِ داغدیده را
بر زانوان خویش نشاندیّ و چون پدر
بوسیدی اشکهای از آتش جهیده را
سهم زینب (۲)
مادر نشسته سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیایشان کند
عون است یا محمّد؟ فرقی نمیکند
در اشکهای بدرقه پیدایشان کند
این سهم زینب است: دو طوفان؛ دو گردباد
لب تشنهاند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیراب بوسه قامت رعنایشان کند
آنها پر از حرارت لبّیک گفتناند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند
آرام سرمه میکشد و شانه میزند
تا در کمند عشق فریبایشان کند
بر شانه میزند که: برو، سهم کوچکیست
باید نثار غربت مولایشان کنند