- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۴/۱۷
- بازدید: ۲۲۹۹
- شماره مطلب: ۳۳۰
-
چاپ
فقط برای نگاه نگار آمدهام
فقط برای نگاه نگار آمدهام
برای اشک دل بیقرار آمدهام
کویرتر شده چشم از همیشه، از هر وقت
دو نیمقطرۀ باران ببار، آمدهام
اگر گناه، مرا سر به زیر بار آورد
ولی به عشق شما سر به دار آمدهام
بهار قلب زمین آمده، بساط کجاست؟
دو دست خالی و با قلب زار آمدهام
ببین که غرق تمنّام، خواهشی دارم
اجابتم کن و منّت گذار، آمدهام
تمام کوله معصیّتم بگیر و ببر
دو کیسه نور برایم بیار، آمدهام
"بس است خلف به وعده، کمی خدایی شو"
به نفس گفتم و با خود کنار آمدهام
امید لطف تو دست مرا کشید اینجا
تو خواستی که به اینجای کار آمدهام
دعای اول و آخر، ظهور حجت توست
برای اوست که چشمانتظار آمدهام
ببخش، جان همان خواهری که گفت: حسین
کشانکشان به روی این مزار آمدهام
رمق به پام نمانده چرا که همراهِ
هزار عقده از نیزهدار آمدهام
سرت مقابل چشمم گذاشت عمداً، گفت:
تو با حقارت و من با وقار آمدهام...
-
به نام نور، به نام مطهّر زهرا (س)
شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد
خدا به نور خدا هدیهای منوّر داد
-
عزای سوختن
نفس نفس زدنم را حسین میبیند
جراحت بدنم را حسین میبیند
نحیف هستم و آتش به جانم افتاده
و شعلههای تنم را حسین میبیند
-
این دختر نحیف، همان نازدانه است
مثل قدیم با دل من، سر نمیکنی
جانم به لب رسید، تو لب تر نمیکنی
حرفی بزن، جواب تو والله سنگ نیست
از چه هوای سورۀ کوثر نمیکنی؟
-
زینب و روضههای کوفه و شام
حال امروز چشمهایم باز
مثل ابر بهار، بارانی ست
یوسف امروز هم نیامده و
شهر در اضطراب کنعانی ست
فقط برای نگاه نگار آمدهام
فقط برای نگاه نگار آمدهام
برای اشک دل بیقرار آمدهام
کویرتر شده چشم از همیشه، از هر وقت
دو نیمقطرۀ باران ببار، آمدهام
اگر گناه، مرا سر به زیر بار آورد
ولی به عشق شما سر به دار آمدهام
بهار قلب زمین آمده، بساط کجاست؟
دو دست خالی و با قلب زار آمدهام
ببین که غرق تمنّام، خواهشی دارم
اجابتم کن و منّت گذار، آمدهام
تمام کوله معصیّتم بگیر و ببر
دو کیسه نور برایم بیار، آمدهام
"بس است خلف به وعده، کمی خدایی شو"
به نفس گفتم و با خود کنار آمدهام
امید لطف تو دست مرا کشید اینجا
تو خواستی که به اینجای کار آمدهام
دعای اول و آخر، ظهور حجت توست
برای اوست که چشمانتظار آمدهام
ببخش، جان همان خواهری که گفت: حسین
کشانکشان به روی این مزار آمدهام
رمق به پام نمانده چرا که همراهِ
هزار عقده از نیزهدار آمدهام
سرت مقابل چشمم گذاشت عمداً، گفت:
تو با حقارت و من با وقار آمدهام...