- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۴
- بازدید: ۱۴۰۴
- شماره مطلب: ۳۲۱۲
-
چاپ
خداحافظ
خداحافظ ای چشم گریان چو ابر
خداحافظ ای چار تصویر قبر
خداحافظ ای خاکهای بقیع
شب و روز محنتفزای بقیع
خداحافظ ای غنچۀ یاس من
الا حاصل عمرِ عباس من
پریشان و دلتنگ و جان بر لبم
دم واپسین در غم زینبم
دلی داغ و اندوه و ماتم همه
روم نزد بانوی خود فاطمه
که چون قطره وصلم به دریا کند
کنیزی من را هم امضا کند
-
قطره و دریا
کار من و ضریح تو بالا گرفته است
قلبم میان پنجرهاش جا گرفته است
اذعان کنند در حرمت کل زائران
هرکس که قطره خواسته، دریا گرفته است
-
در به در
سالها هست که من دربه در اربابم
سالها هست که او در پی کارم باشد
همۀ مردم دنیا اگرم ترک کنند
چه خیال است که ارباب کنارم باشد
-
منشور غم
بارالها! باز چون افتاده حال؟
خود بدان پیشین نمانَد این هلال
دل، قرین با درد و ماتم آمده
گوییا ماه محرّم آمده
-
خسوف شفقگون
چون شهسوار علقمه، پا در رکاب شد
بر پا به خاک، شورش «یومُ الحساب» شد
زآن شیر بیشهی علوی، هر چه ترس بود
یکباره جمع، در دل خیل کلاب شد
خداحافظ
خداحافظ ای چشم گریان چو ابر
خداحافظ ای چار تصویر قبر
خداحافظ ای خاکهای بقیع
شب و روز محنتفزای بقیع
خداحافظ ای غنچۀ یاس من
الا حاصل عمرِ عباس من
پریشان و دلتنگ و جان بر لبم
دم واپسین در غم زینبم
دلی داغ و اندوه و ماتم همه
روم نزد بانوی خود فاطمه
که چون قطره وصلم به دریا کند
کنیزی من را هم امضا کند