مشخصات شعر

وداع

ز کویت ای برادر با دو چشم خون‌فشان رفتم

ز بار رنج و غم با قامتی همچون کمان رفتم

 

تو گر از خون خود این سرزمین را گلسِتان کردی

ولی من همچو بلبل با فغان زین گلسِتان رفتم

 

امیدم بود روزی سوی یثرب با تو برگردم

به سوی شام آخر بی‌تو ای آرامِ جان رفتم

 

بمان ای کاروان سالار فارغ دل، در این منزل!

که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم

 

تو ماندی با شهیدان در زمین کربلا و من

به سوی شام همراه زنان و کودکان رفتم

 

تو کردی آشیان در این چمن ای عِندلیب جان

من آخر بال و پر بشکسته از این آشیان رفتم

 

به سوی غربت از این دشت با صد ناله و شیون

به همراه اسیران چون درای کاروان رفتم

 

به یاد تو «کمال» از سوز دل پیوسته می‌گوید:

ز کویت ای برادر با دو چشم خون‌فشان رفتم

 

وداع

ز کویت ای برادر با دو چشم خون‌فشان رفتم

ز بار رنج و غم با قامتی همچون کمان رفتم

 

تو گر از خون خود این سرزمین را گلسِتان کردی

ولی من همچو بلبل با فغان زین گلسِتان رفتم

 

امیدم بود روزی سوی یثرب با تو برگردم

به سوی شام آخر بی‌تو ای آرامِ جان رفتم

 

بمان ای کاروان سالار فارغ دل، در این منزل!

که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم

 

تو ماندی با شهیدان در زمین کربلا و من

به سوی شام همراه زنان و کودکان رفتم

 

تو کردی آشیان در این چمن ای عِندلیب جان

من آخر بال و پر بشکسته از این آشیان رفتم

 

به سوی غربت از این دشت با صد ناله و شیون

به همراه اسیران چون درای کاروان رفتم

 

به یاد تو «کمال» از سوز دل پیوسته می‌گوید:

ز کویت ای برادر با دو چشم خون‌فشان رفتم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×