- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
- بازدید: ۶۵۰۱
- شماره مطلب: ۲۹۳۷
-
چاپ
امشبی را ...
بوی ایثار و شهادت بوی خون میآید
عشق از پردهی اسرار برون میآید
این سوی معرکه آوای جنون میآید
آن سوی معرکه پیوسته قشون میآید
این حسین است که سر سلسلهی مستان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
کربلا آینه در آینه حیران حسین
لشگر جن و ملک گوش به فرمان حسین
همهی کون و مکان دست به دامان حسین
زینب آوارهی گیسوی پریشان حسین
آنچه عشاق ندارند سر و سامان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
ساقی امشب به قدح بادهی غم میریزد
عصر فردا همهی عرش به هم میریزد
خون سقای ادب پای علم میریزد
دشمن از جانب هر سو به حرم میریزد
زینب از ماتم فردای حرم گریان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
بین دشمن پسر فاطمه بییاور بود
شب مظلومیت عترت پیغمبر بود
کربلا شاهد دل کندن یک خواهر بود
بین یک عاشق و معشوق شب آخر بود
شب عاشقکشی و دلبری جانان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
حضرت فاطمه در کرب و بلا بود امشب
دل یاران پر از ایمان به خدا بود امشب
بر لب اهل و لا ذکر و دعا بود امشب
ذکر طفلان حرم «وا عطشا» بود امشب
شب پایانی آرامش این طفلان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
بعد سقا نکند از حرم عزت برود
از خیام پسر فاطمه حرمت برود
نکند دختر زهرا به اسارت برود
معجر عمهی سادات به غارت برود
همهی دشت پر از عطر خوش ایمان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
-
ارکان عالم
شش گوشهی ضریح تو ارکان عالم است
هفت آسمان برای تو مشغول ماتم است
جبریل نوحهخوان و ملائک به سر زنان
عرش خدا به یاد تو لبریز از غم است
-
سرش را بسته بودند
تمام کودکانت خسته بودند
و روی خاکها بنشسته بودند
چه خالی بود جای دست عباس
سرش را روی نیزه بسته بودند
-
میرفتی ...
پناه قافلۀ بی پناه! میرفتی
بهرغم دلهرۀ ذوالجناح میرفتی
کسی برای تو دیگر نمانده بود آقا!
تو یک تنه به دل آن سپاه میرفتی
امشبی را ...
بوی ایثار و شهادت بوی خون میآید
عشق از پردهی اسرار برون میآید
این سوی معرکه آوای جنون میآید
آن سوی معرکه پیوسته قشون میآید
این حسین است که سر سلسلهی مستان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
کربلا آینه در آینه حیران حسین
لشگر جن و ملک گوش به فرمان حسین
همهی کون و مکان دست به دامان حسین
زینب آوارهی گیسوی پریشان حسین
آنچه عشاق ندارند سر و سامان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
ساقی امشب به قدح بادهی غم میریزد
عصر فردا همهی عرش به هم میریزد
خون سقای ادب پای علم میریزد
دشمن از جانب هر سو به حرم میریزد
زینب از ماتم فردای حرم گریان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
بین دشمن پسر فاطمه بییاور بود
شب مظلومیت عترت پیغمبر بود
کربلا شاهد دل کندن یک خواهر بود
بین یک عاشق و معشوق شب آخر بود
شب عاشقکشی و دلبری جانان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
حضرت فاطمه در کرب و بلا بود امشب
دل یاران پر از ایمان به خدا بود امشب
بر لب اهل و لا ذکر و دعا بود امشب
ذکر طفلان حرم «وا عطشا» بود امشب
شب پایانی آرامش این طفلان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
بعد سقا نکند از حرم عزت برود
از خیام پسر فاطمه حرمت برود
نکند دختر زهرا به اسارت برود
معجر عمهی سادات به غارت برود
همهی دشت پر از عطر خوش ایمان است
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
واقعا عالیییی بود