- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۶
- بازدید: ۲۴۵۰
- شماره مطلب: ۲۸۹۷
-
چاپ
نقل دامادی
نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده
پر و بال نفسم را پر و بالت چیده
هر تنی مثل تو پرپر بشود میپاشد
بدنت از عسل این گونه به هم چسبیده
نقل دامادی تو بود، مبارک باشد
سنگهایی که به روی سر تو باریده
چه قدر خار به زخم بدنت میبینم
چه قدر پیکر تو روی زمین چرخیده
چه قدر موی تو در دور و برت ریخته است
پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده
نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند
بس که از پیکر تو چشمۀ خون جوشیده
چه قدر خاک نشسته به تنت، اما نه
تن تو مثل غباری به زمین خوابیده
هر کجا مینگرم زخم هلالی داری
رختی از نقش سم اسب، تنت پوشیده
شور تو از لب تو وه که چه شیرین ریزد
عسل از کام تو شیرینی خود نوشیده
صفحه صفحه شدهای و به خودم میگویم
این کتابی است که شیرازۀ آن پاشیده
-
چشمه عشق
کاش میشد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
-
سفرۀ احسان
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علی است
همۀ عمر جهان، بسته به یک آن علی است
همه از سفرۀ او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفرۀ احسان علی است
-
پرِ پرواز
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغضهایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
-
مقتدای عزادارها
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضۀ سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
نقل دامادی
نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده
پر و بال نفسم را پر و بالت چیده
هر تنی مثل تو پرپر بشود میپاشد
بدنت از عسل این گونه به هم چسبیده
نقل دامادی تو بود، مبارک باشد
سنگهایی که به روی سر تو باریده
چه قدر خار به زخم بدنت میبینم
چه قدر پیکر تو روی زمین چرخیده
چه قدر موی تو در دور و برت ریخته است
پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده
نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند
بس که از پیکر تو چشمۀ خون جوشیده
چه قدر خاک نشسته به تنت، اما نه
تن تو مثل غباری به زمین خوابیده
هر کجا مینگرم زخم هلالی داری
رختی از نقش سم اسب، تنت پوشیده
شور تو از لب تو وه که چه شیرین ریزد
عسل از کام تو شیرینی خود نوشیده
صفحه صفحه شدهای و به خودم میگویم
این کتابی است که شیرازۀ آن پاشیده