مشخصات شعر

قافله

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد

می‌رود کوفه ... خدا پشت و پناهش باشد

 

شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

سوزش قلب من از آتش آهش باشد

 

خواب دیده‌ست پی قافله‌اش مرگی را

چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟

 

آه انگار قرار است که در این صحرا

تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد

 

نیزه‌ها منتظر روی چنان خورشیدش

سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد

 

چه گناهی زده سر از دل مولا، شاید

 اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد

 

خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر

نکند دست علمدار سپاهش باشد

 

قافله

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد

می‌رود کوفه ... خدا پشت و پناهش باشد

 

شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

سوزش قلب من از آتش آهش باشد

 

خواب دیده‌ست پی قافله‌اش مرگی را

چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟

 

آه انگار قرار است که در این صحرا

تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد

 

نیزه‌ها منتظر روی چنان خورشیدش

سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد

 

چه گناهی زده سر از دل مولا، شاید

 اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد

 

خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر

نکند دست علمدار سپاهش باشد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×