- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۶
- بازدید: ۹۹۸
- شماره مطلب: ۲۸۳۵
-
چاپ
باید زبان چشم تو را فهمید
مدح تو را عزیز پیمبر گفت
جبرئیل خواند و حضرت حیدر گفت
هر کس که بود تشنه در این عالم
از ساقی بن ساقی کوثر گفت
گفتند شیر سرخ عرب هستی
این نکته را تمامی لشکر گفت
استاد عشق مدح تو را یک عمر
بر روی پله پلۀ منبر گفت
نام تو را شبیه به تسبیحات
با هر نفس شمرد و مکرر گفت
اوج کمال و لطف تو را زینب
از هر چه گفتهایم فراتر گفت
مشکی به دوش دارد و میآید
این حرف را رقیه به اصغر گفت
دیشب به پای دست تو افتادم
تا نیزهدار آمد و از سر گفت
مادر رسید و سیر نگاهت کرد
از زخمهای کهنۀ دیگر گفت
وقتی که دید مثل علی هستی
در کوچههای بیکسی از در گفت
باید زبان چشم تو را فهمید
تا از ارادتت به برادر گفت
جان کلام «جان برادر» بود
ناگفتهای که لحظۀ آخر گفت!
-
میهمانی آتش
«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد»
سفیدرویی عالم نصیب عابس شد
شجاع و پردل و جرئت، بلندبالا بود
همان که شیر سیاه سپاه مولا بود
-
بند هجدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
مفتاح غزلهای به بنبست رسیده!
این شعر، مرا باز به سمت تو کشیده
زینب چه دلی داشت که با آن لب عطشان
از کوفه به دنبال تو تا شام دویده
-
بند هفدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
عشقی که نمودست چنین عزم تو را جزم؟
ای با علی و مالک اشتر شده همرزم
مبهوت تو هستند امامان و شهیدان
مفتون تو هستند رسولان اوالوالعزم
-
بند شانزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
ای تشنگیات بیشتر از حد تحمّل
لبهای عطشناک تو دریای تغزّل
شمشیر تو آیینۀ شمشیر یدالله
اسب تو در آن معرکه یادآور دلدل
باید زبان چشم تو را فهمید
مدح تو را عزیز پیمبر گفت
جبرئیل خواند و حضرت حیدر گفت
هر کس که بود تشنه در این عالم
از ساقی بن ساقی کوثر گفت
گفتند شیر سرخ عرب هستی
این نکته را تمامی لشکر گفت
استاد عشق مدح تو را یک عمر
بر روی پله پلۀ منبر گفت
نام تو را شبیه به تسبیحات
با هر نفس شمرد و مکرر گفت
اوج کمال و لطف تو را زینب
از هر چه گفتهایم فراتر گفت
مشکی به دوش دارد و میآید
این حرف را رقیه به اصغر گفت
دیشب به پای دست تو افتادم
تا نیزهدار آمد و از سر گفت
مادر رسید و سیر نگاهت کرد
از زخمهای کهنۀ دیگر گفت
وقتی که دید مثل علی هستی
در کوچههای بیکسی از در گفت
باید زبان چشم تو را فهمید
تا از ارادتت به برادر گفت
جان کلام «جان برادر» بود
ناگفتهای که لحظۀ آخر گفت!