مشخصات شعر

در خون خود حسین محمّد شد

فرقی نمی‌کند به کجا باشد، وقتی که مرد مرد خدا باشد

دست محمد است به همراهش، مردی که از تبار کسا باشد

 

دستی که در غدیر بلند آمد، در ساحل فرات به خاک افتاد

یک دست هم صدا که ندارد، آه، باید که هر دو دست جدا باشد

 

یثرب دوباره نامه به احمد داد، یک کوفه نامه سوی حسین آمد

افسوس نامه‌های پر از دعوت این بار سر به مُهر ریا باشد

 

بر ذوالجناح زخمی «جاءَالحَق»، آمد به حرف زور بگوید: نه

چیزی نمانده تا «زَهَق‌الباطِل» شأن نزول آیۀ «لا» باشد

 

تا جان مگر به در ببرد اسلام، در لیله المبیت خطر خون داد

این بار خانه خیمۀ سجّاد و در پشت در کمین جفا باشد

 

تنها علی برای محمّد ماند، تنها حسین مانده و عبّاسش

اندازۀ دو بوسه بر اندامش از تیر و نیزه کاش که جا باشد

 

دادش امان که دست وفا دیگر، بردارد از حسین و نمی‌دانست

هارون که دل نمی‌کند از موسی، گوساله هر چقدر طلا باشد‍!

 

مردی که از خجالت لب‌هایش خورشید سینه چاک‌تر از ماه است

مردی که ماه، ماه بنی‌هاشم، شقّ‌القمر مباد روا باشد

 

اینک اگر یزید، ابوسفیان، در خون خود حسین محمّد شد

این بار اسیر شعب ابی‌طالب باید شهید کربُبَلا باشد

 

تا کوفیان هند جگرخوارش این بار تشنه سر ببرند از تن

تا کربلا اُحُد شود او حمزه، آمد که سیّدالشهدا باشد

 

***

 

ایمن مباش کودک شش ماهه، بسته است شب یمین و یسارت را

از دوری تیری آید و می‌ترسم «خَیرُ الاُمورِ اَوسَطِها» باشد

 

در خون خود حسین محمّد شد

فرقی نمی‌کند به کجا باشد، وقتی که مرد مرد خدا باشد

دست محمد است به همراهش، مردی که از تبار کسا باشد

 

دستی که در غدیر بلند آمد، در ساحل فرات به خاک افتاد

یک دست هم صدا که ندارد، آه، باید که هر دو دست جدا باشد

 

یثرب دوباره نامه به احمد داد، یک کوفه نامه سوی حسین آمد

افسوس نامه‌های پر از دعوت این بار سر به مُهر ریا باشد

 

بر ذوالجناح زخمی «جاءَالحَق»، آمد به حرف زور بگوید: نه

چیزی نمانده تا «زَهَق‌الباطِل» شأن نزول آیۀ «لا» باشد

 

تا جان مگر به در ببرد اسلام، در لیله المبیت خطر خون داد

این بار خانه خیمۀ سجّاد و در پشت در کمین جفا باشد

 

تنها علی برای محمّد ماند، تنها حسین مانده و عبّاسش

اندازۀ دو بوسه بر اندامش از تیر و نیزه کاش که جا باشد

 

دادش امان که دست وفا دیگر، بردارد از حسین و نمی‌دانست

هارون که دل نمی‌کند از موسی، گوساله هر چقدر طلا باشد‍!

 

مردی که از خجالت لب‌هایش خورشید سینه چاک‌تر از ماه است

مردی که ماه، ماه بنی‌هاشم، شقّ‌القمر مباد روا باشد

 

اینک اگر یزید، ابوسفیان، در خون خود حسین محمّد شد

این بار اسیر شعب ابی‌طالب باید شهید کربُبَلا باشد

 

تا کوفیان هند جگرخوارش این بار تشنه سر ببرند از تن

تا کربلا اُحُد شود او حمزه، آمد که سیّدالشهدا باشد

 

***

 

ایمن مباش کودک شش ماهه، بسته است شب یمین و یسارت را

از دوری تیری آید و می‌ترسم «خَیرُ الاُمورِ اَوسَطِها» باشد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×