- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
- بازدید: ۳۴۷۵۲
- شماره مطلب: ۲۶۸۳
-
چاپ
بحبوحۀ بوی سیب
دوباره غصّه گره شد به پای ما پیچید
دوباره بغض در اندوه بیصدا پیچید
هنوز سرخی راهت به چشم میآید
که خون سرخ تو هم پای ردّ پا پیچید
چه کردهای تو مگر با فرات ای عبّاس
که این چنین به خود از درد بیدوا پیچید
چگونه منکر خونی شرم که مستانه
میان کالبد زخم نینوا پیچید؟
چگونه منکر تیغی شوم که میرقصید؟
که بزم رزم تو در گوش سالها پیچید
عجیب نیست برایم که بشنوم حاجی
ز راه کعبه به دیدار کربلا پیچید
میان بحبحۀ بوی سیب آدم گفت
دوباره بوی غم است اینکه در هوا پیچید
محیط عالمیان است داغ سوزانت
و گر نه گِرد زمین از چه استوا پیچید؟
خدا کند که بپیچید در این غزل بویت
تویی که عطر تو در هر خدا خدا پیچید
-
آبروداری
چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه میخواهد مرا از هرچه خود، عاری کند
هرکسی اینجا هنر کرده است، با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پردهبرداری کند
-
راه عاشقی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!
جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
-
امام پریها
حیا به دست تو آموخت دلبریها را
و آمدی که امامت کنی پریها را
بیا ببین زنی از نسل کربلا، زینب
چنان تو کرده ادا حقّ خواهریها را
خطیب خطبۀ غربت، رضای خفته به قم
بگیر دست دل پای منبریها را
-
قشلاق عشق
ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را
قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را
ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا
دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را
بحبوحۀ بوی سیب
دوباره غصّه گره شد به پای ما پیچید
دوباره بغض در اندوه بیصدا پیچید
هنوز سرخی راهت به چشم میآید
که خون سرخ تو هم پای ردّ پا پیچید
چه کردهای تو مگر با فرات ای عبّاس
که این چنین به خود از درد بیدوا پیچید
چگونه منکر خونی شرم که مستانه
میان کالبد زخم نینوا پیچید؟
چگونه منکر تیغی شوم که میرقصید؟
که بزم رزم تو در گوش سالها پیچید
عجیب نیست برایم که بشنوم حاجی
ز راه کعبه به دیدار کربلا پیچید
میان بحبحۀ بوی سیب آدم گفت
دوباره بوی غم است اینکه در هوا پیچید
محیط عالمیان است داغ سوزانت
و گر نه گِرد زمین از چه استوا پیچید؟
خدا کند که بپیچید در این غزل بویت
تویی که عطر تو در هر خدا خدا پیچید