- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
- بازدید: ۱۲۵۱
- شماره مطلب: ۲۶۸۰
-
چاپ
رسم پرستویی
شنیدهست از نجف گویا شمیم عطر دلجویی
که از مشهد بدان سو راه کج کرده است آهویی
نه ضربآهنگ دلها را فقط آن صبح خون کردی
که هر سو لالهای دل خون، سری دارد به زانویی
دهانها میشود شیرین ز فیض نامتان، آری
شنیدم یا علی میگفت زنبوری به کندویی
ترازوها همه لاف از عدالت میزنند امّا
به دست توست گر باشد عدالت را ترازویی
نمیدانی چقدر آن روز عطشان آرزو کردم
که بودی تا بگیری مَشک را از دست بازویی
روا باشد اگر صد لاله غم در سینهات روید
که دیدی صد بنفشه کرده گل بر یاس پهلویی
چه کرده عشق تو با مرغ جانم؟ پر نمیگیرد
گمانم رفته از یاد دلم رسم پرستویی
-
آبروداری
چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه میخواهد مرا از هرچه خود، عاری کند
هرکسی اینجا هنر کرده است، با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پردهبرداری کند
-
راه عاشقی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!
جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
-
امام پریها
حیا به دست تو آموخت دلبریها را
و آمدی که امامت کنی پریها را
بیا ببین زنی از نسل کربلا، زینب
چنان تو کرده ادا حقّ خواهریها را
خطیب خطبۀ غربت، رضای خفته به قم
بگیر دست دل پای منبریها را
-
قشلاق عشق
ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را
قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را
ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا
دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را
رسم پرستویی
شنیدهست از نجف گویا شمیم عطر دلجویی
که از مشهد بدان سو راه کج کرده است آهویی
نه ضربآهنگ دلها را فقط آن صبح خون کردی
که هر سو لالهای دل خون، سری دارد به زانویی
دهانها میشود شیرین ز فیض نامتان، آری
شنیدم یا علی میگفت زنبوری به کندویی
ترازوها همه لاف از عدالت میزنند امّا
به دست توست گر باشد عدالت را ترازویی
نمیدانی چقدر آن روز عطشان آرزو کردم
که بودی تا بگیری مَشک را از دست بازویی
روا باشد اگر صد لاله غم در سینهات روید
که دیدی صد بنفشه کرده گل بر یاس پهلویی
چه کرده عشق تو با مرغ جانم؟ پر نمیگیرد
گمانم رفته از یاد دلم رسم پرستویی