- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۰
- بازدید: ۱۹۸۸
- شماره مطلب: ۲۵۵۲
-
چاپ
سقای سبز
عشق یعنی بر لب دریای سبز
ایستاده یک نفر سقای سبز
تشنگان را آب حیوان میدهد
دستهایی سبز با صهبای سبز
نیل و موسی تشنه لب در جستجو
تا فرات آن ید بیضای سبز
ای نگهبان حسین چون شیر سرخ
حیدر اردوی آن مولای سبز
سایبان عاشقان کوثر است
دست تو، آن شاخۀ طوبای سبز
غنچه بودی باغبانت نذر کرد
تا شوی پروانۀ گلهای سبز
تا قدم در چشم نخلستان زدی
ای سوار گُرد بیهمتای سبز
نخلها حیران گیسویت شدند
بینشان پیچید یک نجوای سبز
آه ای ساقی هلاکم جرعهای
از می حسنت بده زیبای سبز
تا به محشر هم قیامت میکند
قد موزون تو در شولای سبز
زردم و بیمار پاییز فراق
ای شفا بخش بهار آقای سبز
خواب دیدم سبزۀ خاکت شدم
ای غزل تعبیر آن رؤیای سبز
-
جام بلور
دلم تنگه دلم تنگه برادر
یه لشگر با تو میجنگه برادر
کمی آهستهتر جام بلورم!
که این صحرا پر از سنگه برادر
-
زنجیر...
هنگام رحیل آسمان بود
دلشوره به جان آسمان بود
افتاد به دست و پای زینب
زنجیر مگر ز محرمان بود؟
-
غنچۀ سوخته
میسوخت غنچهای ز عطش در کنار آب
گردید باغبان بر گل شرمسار آب
آگه ز شیرخواره نبودی مگر فلک!
دادی به دست آب چرا اختیار آب؟
-
باغ بنفشه
ز صحرای مصیبت کاروان ناله میآید
که یک باغ بنفشه بر مزار لاله میآید
ز جا خیز ای برادر حال خواهر را تماشا کن
سپرده دخترت را بر زن غساله، میآید
سقای سبز
عشق یعنی بر لب دریای سبز
ایستاده یک نفر سقای سبز
تشنگان را آب حیوان میدهد
دستهایی سبز با صهبای سبز
نیل و موسی تشنه لب در جستجو
تا فرات آن ید بیضای سبز
ای نگهبان حسین چون شیر سرخ
حیدر اردوی آن مولای سبز
سایبان عاشقان کوثر است
دست تو، آن شاخۀ طوبای سبز
غنچه بودی باغبانت نذر کرد
تا شوی پروانۀ گلهای سبز
تا قدم در چشم نخلستان زدی
ای سوار گُرد بیهمتای سبز
نخلها حیران گیسویت شدند
بینشان پیچید یک نجوای سبز
آه ای ساقی هلاکم جرعهای
از می حسنت بده زیبای سبز
تا به محشر هم قیامت میکند
قد موزون تو در شولای سبز
زردم و بیمار پاییز فراق
ای شفا بخش بهار آقای سبز
خواب دیدم سبزۀ خاکت شدم
ای غزل تعبیر آن رؤیای سبز