- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۷
- بازدید: ۶۳۵۶
- شماره مطلب: ۲۵۰۹
-
چاپ
نماز شرعی
در کوچهها پیچید بوی آشنایش
بوی غریبی نگاه ردّ پایش
در کوچهای که جبرئیل عرش پیما
میآمد از آنجا صدای بالهایش
وقتی اذان میداد در محراب کوفه
بوی ولایت پخش میشد با صدایش
در پیشواز غربت خود اشک میریخت
از آسمان چشمهای با خدایش
در مغرب این کوچههای ناهماهنگ
دیگر نمیبیند کسی را تا عشایش
بر خاک پای محمل فردای زینب
عرض ارادت میکند دست عبایش
پس کوچههای سنگریز متصل را
میرفت با دلواپسی تا انتهایش
دارالاماره بهترین جای تماشاست
بهبه به حسن انتخاب چشمهایش
تا که نماز شرعی خود را بخواند
باید بگردانند سمت کربلایش
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
نماز شرعی
در کوچهها پیچید بوی آشنایش
بوی غریبی نگاه ردّ پایش
در کوچهای که جبرئیل عرش پیما
میآمد از آنجا صدای بالهایش
وقتی اذان میداد در محراب کوفه
بوی ولایت پخش میشد با صدایش
در پیشواز غربت خود اشک میریخت
از آسمان چشمهای با خدایش
در مغرب این کوچههای ناهماهنگ
دیگر نمیبیند کسی را تا عشایش
بر خاک پای محمل فردای زینب
عرض ارادت میکند دست عبایش
پس کوچههای سنگریز متصل را
میرفت با دلواپسی تا انتهایش
دارالاماره بهترین جای تماشاست
بهبه به حسن انتخاب چشمهایش
تا که نماز شرعی خود را بخواند
باید بگردانند سمت کربلایش