- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۹/۰۹
- بازدید: ۲۸۸۵
- شماره مطلب: ۲۴۶۵
-
چاپ
تربتش عطر کربلا دارد
تربتش عطر کربلا دارد
غربتش روضۀ رضا دارد
گنبدش، آسمان... طلایش، نور
روزها گنبد طلا دارد
هرچه در چَنته دارد این دنیا
از کرامات مجتبا دارد
«ای کریمی که در خزانۀ غیب...»
مور هم چشم بر شما دارد
تا که دست شماست بر سرِ ما
همه عالم نظر به ما دارد
زَهرۀ زهر ریخت پیش لبت
لعل تو حکم کیمیا دارد
آنچه از دل به لب برآوردی
رنگِ سیلیِ کوچه را دارد
متهم، زهر نیست! میدانی
لختهها از چه ماجرا دارد
-
کربلا حاجت ما زائرهاست
جمع کردند و پسانداز همه!
ما ولی خرج زیارت کردیم
چه نیازیست به دریا؟ وقتی
که به چشمان تو عادت کردیم
-
عنایت
ای آنکه نظر به نیمۀ پُر داری
یک سنگ، میان اینهمه دُر داری،
ناخالصیام را به عنایت بردار!
آنگونه عنایتی که با حُر داری
-
بمیرم بابا!
زخمی شده حنجرت؟ بمیرم بابا!
بی سر شده پیکرت؟ بمیرم بابا!
گیسوی تو را کدام وحشی آشفت؟
چه آمده بر سرت؟ بمیرم بابا!
تربتش عطر کربلا دارد
تربتش عطر کربلا دارد
غربتش روضۀ رضا دارد
گنبدش، آسمان... طلایش، نور
روزها گنبد طلا دارد
هرچه در چَنته دارد این دنیا
از کرامات مجتبا دارد
«ای کریمی که در خزانۀ غیب...»
مور هم چشم بر شما دارد
تا که دست شماست بر سرِ ما
همه عالم نظر به ما دارد
زَهرۀ زهر ریخت پیش لبت
لعل تو حکم کیمیا دارد
آنچه از دل به لب برآوردی
رنگِ سیلیِ کوچه را دارد
متهم، زهر نیست! میدانی
لختهها از چه ماجرا دارد