- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۱۴
- بازدید: ۴۵۱۵
- شماره مطلب: ۲۴۲۷
-
چاپ
بند نهم از ترکیب بند عاشورایی مشفق کاشانی
این آتش افتاده به کانون حسین توست
کانون ز موج صاعقه وارون حسین توست
این پر شکسته طایر محزون حسین توست
«این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
از اشک و آه شعله برافروز تشنگی
بی تاب از شرار غم اندوز تشنگی
دیگر چه گویم از شب و از روز تشنگی؟
«این نخل تر، کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست»
تا عهد خویش، کوفی بیدادگر شکست
بر روی اهل بیت تو، آب فرات بست
رنگین به خون عترت پاک تو کرد دست
«این ماهی فتاده به دریای خون، که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست»
چون شام، روزگار حریمت سیاه گشت
یک روز، دور چرخ به دلخواه ما نگشت
بنگر ز کوفیان چه ستمها به ما گذشت!؟
«این غرقۀ محیط شهادت، که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست»
چون بسته شد ز سیل مخالف، ره نجات
کشتی شکستهایم ز توفان حادثات
ای خاتم النبیّین، وی میر کائنات
«این خشک لب فتادۀ ممنوع از فرات
کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست»
با این عمل که سر زد ازین قوم کینه خواه
شد روزگار آل پیمبر چو شب سیاه
یزدان پاک هست بر احوال ما گواه
«این شاه کم سپاه، که با خیل اشک و آه
خر گاه ازین جهان زده بیرون حسین توست»
این استوار مانده در آیین راستین
اخلاص را نهاده شب و روز، ها، ببین
بر خاک آستانۀ حق، از صفا جبین
«این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید نا شده مدفون، حسین توست»
آنسان گریست، تا جگر سنگ آب کرد
از آبدیده، خانۀ هستی خراب کرد
از سوز سینه، داغ دل آفتاب کرد
«چون روی در بقیع، به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد»
-
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی
شب شعله خیز با نفس آتشین رسید
صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید
آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید
«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»
-
با کاروان کربلا
این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز
نالهها از جان به شور نینوا دارد هنوز
ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت
جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز
-
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
با هر بنای ظلم، که بنیاد کردهای
کانون عدل و عاطفه بر باد کردهای
وز فتنه سرنگون علم داد کردهای
«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها، درین ستم آباد کردهای»
-
علمدار
در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب
موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطشدرگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
بند نهم از ترکیب بند عاشورایی مشفق کاشانی
این آتش افتاده به کانون حسین توست
کانون ز موج صاعقه وارون حسین توست
این پر شکسته طایر محزون حسین توست
«این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
از اشک و آه شعله برافروز تشنگی
بی تاب از شرار غم اندوز تشنگی
دیگر چه گویم از شب و از روز تشنگی؟
«این نخل تر، کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست»
تا عهد خویش، کوفی بیدادگر شکست
بر روی اهل بیت تو، آب فرات بست
رنگین به خون عترت پاک تو کرد دست
«این ماهی فتاده به دریای خون، که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست»
چون شام، روزگار حریمت سیاه گشت
یک روز، دور چرخ به دلخواه ما نگشت
بنگر ز کوفیان چه ستمها به ما گذشت!؟
«این غرقۀ محیط شهادت، که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست»
چون بسته شد ز سیل مخالف، ره نجات
کشتی شکستهایم ز توفان حادثات
ای خاتم النبیّین، وی میر کائنات
«این خشک لب فتادۀ ممنوع از فرات
کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست»
با این عمل که سر زد ازین قوم کینه خواه
شد روزگار آل پیمبر چو شب سیاه
یزدان پاک هست بر احوال ما گواه
«این شاه کم سپاه، که با خیل اشک و آه
خر گاه ازین جهان زده بیرون حسین توست»
این استوار مانده در آیین راستین
اخلاص را نهاده شب و روز، ها، ببین
بر خاک آستانۀ حق، از صفا جبین
«این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید نا شده مدفون، حسین توست»
آنسان گریست، تا جگر سنگ آب کرد
از آبدیده، خانۀ هستی خراب کرد
از سوز سینه، داغ دل آفتاب کرد
«چون روی در بقیع، به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد»