- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۱۰
- بازدید: ۱۸۸۴
- شماره مطلب: ۲۴۲۵
-
چاپ
تقدیم به جناب حر بن یزید ریاحی
نور شد و نیلوفر
عاقبت جان تو در چشمۀ مهتاب افتاد
پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد
نور در کاسۀ ظلمتزدۀ چشمت ریخت
خواب از چشم تو ای شیفتۀ خواب افتاد
کارَت از پیلۀ پوسیده به پرواز کشید
عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفر
آن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد
عادتت بود که تکرار کنی «بودن» را
از سرت زشتی ِاین عادت ناباب افتاد
ماه را بیمدد طشت، تماشا کردی
چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد
چه کشش بود در آن جلوۀ مجذوب، مگر
که به یک جذبه چون این جان تو جذاب افتاد؟
چهرۀ واقعیات را به تو برگرداندند
از سرِ نام ِتو سنگینی القاب افتاد
شهد سرشار شهادت به تو ارزانی باد
آه از این مردن شیرین! دهنم آب افتاد
امشب از هُرم ِنفسهای اهورایی تو
گرم در دفتر من این غزل ناب افتاد
-
خلقت دوباره
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروهای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربـــلا سر بریده دیدن است -
کعبۀ من
دل نیست اینکه دارم، گنجینۀ غم توست
بیگانه باد با غیر، این دل که محرم توست
ورد زبانم امسال، ذکر مصیبتت بودامسال عالم من، در فکر عالم توست
-
چه سایهای!
اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را، چنین برادر نیست
حسین، پیش تو، انگار در کنار علی است
کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست
-
احرام خون
فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»
این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد
دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:
این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد
تقدیم به جناب حر بن یزید ریاحی
نور شد و نیلوفر
عاقبت جان تو در چشمۀ مهتاب افتاد
پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد
نور در کاسۀ ظلمتزدۀ چشمت ریخت
خواب از چشم تو ای شیفتۀ خواب افتاد
کارَت از پیلۀ پوسیده به پرواز کشید
عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفر
آن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد
عادتت بود که تکرار کنی «بودن» را
از سرت زشتی ِاین عادت ناباب افتاد
ماه را بیمدد طشت، تماشا کردی
چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد
چه کشش بود در آن جلوۀ مجذوب، مگر
که به یک جذبه چون این جان تو جذاب افتاد؟
چهرۀ واقعیات را به تو برگرداندند
از سرِ نام ِتو سنگینی القاب افتاد
شهد سرشار شهادت به تو ارزانی باد
آه از این مردن شیرین! دهنم آب افتاد
امشب از هُرم ِنفسهای اهورایی تو
گرم در دفتر من این غزل ناب افتاد