- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۸
- بازدید: ۲۱۴۴
- شماره مطلب: ۲۲۸۸
-
چاپ
پیکرۀ آرزو
از تیر سنگ سنگدلی تا سبو شکست
آوای العطش، همه را در گلو شکست
تا بوسه داد تیر عدو مشک آب را
عبّاس دید، پیکرۀ آرزو شکست
پژمرده شد ز سوز عطش گلرخان، وزان
در گلستان باغ وفا، رنگ و بو شکست
هر ناوکی که کرد رفو زخمِ تیغ را
تیغ دگر دوباره بیامد رفو شکست
بهرِ نمازِ عشق به محراب وصل دوست
سیلابِ خون، دوباره زلال وضو شکست
صد چاک دید، نعش برادر به روی خاک
از شدّت و گرانی غم، پشت او شکست
چون تشنه جان سپرد به نزدیکی فرات
آب فرات را به جهان آبرو شکست
جان داد و تن به ذلّت و نامردمی نداد
پیروز شد به نفس و غرور عدو شکست
خون حسین را «حسنی» پاسدار باش
خون چیره شد به تیغ و دگر گفتوگو شکست
پیکرۀ آرزو
از تیر سنگ سنگدلی تا سبو شکست
آوای العطش، همه را در گلو شکست
تا بوسه داد تیر عدو مشک آب را
عبّاس دید، پیکرۀ آرزو شکست
پژمرده شد ز سوز عطش گلرخان، وزان
در گلستان باغ وفا، رنگ و بو شکست
هر ناوکی که کرد رفو زخمِ تیغ را
تیغ دگر دوباره بیامد رفو شکست
بهرِ نمازِ عشق به محراب وصل دوست
سیلابِ خون، دوباره زلال وضو شکست
صد چاک دید، نعش برادر به روی خاک
از شدّت و گرانی غم، پشت او شکست
چون تشنه جان سپرد به نزدیکی فرات
آب فرات را به جهان آبرو شکست
جان داد و تن به ذلّت و نامردمی نداد
پیروز شد به نفس و غرور عدو شکست
خون حسین را «حسنی» پاسدار باش
خون چیره شد به تیغ و دگر گفتوگو شکست