- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۵
- بازدید: ۱۶۰۵
- شماره مطلب: ۲۲۱۳
-
چاپ
فاصله
میبُرد روی اسب با خود پا به پا مشک
انگار تقدیرش گره میخورد با مشک
میخواست امیدی برای خیمه باشد
نقش ظریفی داشت در این ماجرا مشک
پر کرد و سمت خیمه جاری شد ... کمی بعد
انگیزۀ بود او بود و بین نخلها مشک
رگبار تیر از آسمان بارید فوراً
خود را دقیقاً شکل چتری کرد تا مشک
را لااقل سالم رساند دست خیمه
یا کشته خواهد شد در این بحبوحه یا مشک
آن تیرها در او مهم اصلاً نبودند
آن تیرها اصلاً مهم ... اما خدا! مشک ...
فریاد زد نام برادر را عجیب است
ادرک اخا ادرک اخا ادرک ... اخا مشک!
شرمنده، زخمی، دلشکسته، تشنه سقا
شرمنده، خالی، پاره پاره، زیر پا مشک
حالا حسابی فاصله دارند با هم
حالا کجا افتاده عباس و کجا مشک ...
فاصله
میبُرد روی اسب با خود پا به پا مشک
انگار تقدیرش گره میخورد با مشک
میخواست امیدی برای خیمه باشد
نقش ظریفی داشت در این ماجرا مشک
پر کرد و سمت خیمه جاری شد ... کمی بعد
انگیزۀ بود او بود و بین نخلها مشک
رگبار تیر از آسمان بارید فوراً
خود را دقیقاً شکل چتری کرد تا مشک
را لااقل سالم رساند دست خیمه
یا کشته خواهد شد در این بحبوحه یا مشک
آن تیرها در او مهم اصلاً نبودند
آن تیرها اصلاً مهم ... اما خدا! مشک ...
فریاد زد نام برادر را عجیب است
ادرک اخا ادرک اخا ادرک ... اخا مشک!
شرمنده، زخمی، دلشکسته، تشنه سقا
شرمنده، خالی، پاره پاره، زیر پا مشک
حالا حسابی فاصله دارند با هم
حالا کجا افتاده عباس و کجا مشک ...