مشخصات شعر

نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند

آینه در پس زنگار گرفتار نماند
نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند

همۀ عمر اگر نفس به او فرمان داد
زیر دست منِ خودکامه‌اش این بار نماند

حرِ آزاده شده، نفس و نَفَس‌هایش را
یک به یک خرج خدا کرد، بدهکار نماند

خونش آمیخته با خون خدا شد یعنی
اهل شد، بی خبر از عالم اسرار نماند

خیمه‌ها سوخت، دلش سوخت، چرا آخر کار
بر سر نیزه سرش همسفر یار نماند؟

نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند

آینه در پس زنگار گرفتار نماند
نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند

همۀ عمر اگر نفس به او فرمان داد
زیر دست منِ خودکامه‌اش این بار نماند

حرِ آزاده شده، نفس و نَفَس‌هایش را
یک به یک خرج خدا کرد، بدهکار نماند

خونش آمیخته با خون خدا شد یعنی
اهل شد، بی خبر از عالم اسرار نماند

خیمه‌ها سوخت، دلش سوخت، چرا آخر کار
بر سر نیزه سرش همسفر یار نماند؟

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×