- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۲۲
- بازدید: ۲۵۰۰
- شماره مطلب: ۲۱۶۱
-
چاپ
اضافه کن تو به نهج البلاغه خطبۀ عشق
بخوان برای خدا خطبهات شنیدنی است
و این حماسه به دست تو آفریدنی است
بتاب بر شب این شهر یخ زده خورشید
بگو که ماه تو بر نیزه نیز دیدنی است
بگو هر آنچه بخواهد خدا تو میخواهی
بگو که رنج اسارت به جان خریدنی است
به لطف سنگ پرانی شامیان حالا
رسیده خوب سرنیزه سیب چیدنی است
اضافه کن تو به نهج البلاغه خطبۀ عشق
بخوان، هنوز صدای علی شنیدنی است
-
وقت قنوت آخرت خون گریه میکردند
هفت آسمان در دستهای مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود
تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت
خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود
تصویر تو در قاب زندان باز میتابید
یا نور یا قدوس وقتی بر زبانت بود
-
بر سر نیزه باش همسفرم
دستهای توتکیه گاهم بود، دستت افتاد و پشت من خم شد
سایهات ازسر حسینت آه، سایهات از سر حرم کم شد
کهنه سرباز سرفراز حسین، تا که دیدم سرت شکسته شده
باز محراب مسجد کوفه، پیش چشمان من مجسم شد -
نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند
آینه در پس زنگار گرفتار نماند
نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند
همۀ عمر اگر نفس به او فرمان داد
زیر دست منِ خودکامهاش این بار نماند
اضافه کن تو به نهج البلاغه خطبۀ عشق
بخوان برای خدا خطبهات شنیدنی است
و این حماسه به دست تو آفریدنی است
بتاب بر شب این شهر یخ زده خورشید
بگو که ماه تو بر نیزه نیز دیدنی است
بگو هر آنچه بخواهد خدا تو میخواهی
بگو که رنج اسارت به جان خریدنی است
به لطف سنگ پرانی شامیان حالا
رسیده خوب سرنیزه سیب چیدنی است
اضافه کن تو به نهج البلاغه خطبۀ عشق
بخوان، هنوز صدای علی شنیدنی است