- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۰۳
- بازدید: ۳۴۴۱
- شماره مطلب: ۲۱۲۷
-
چاپ
عطر و بوی نجف و کرببلا میآید
چه خبر هست که در کون و مکان غوغا شد؟
چه خبر هست که این گونه جهان شیدا شد؟
چه خبر هست که پرهای ملائک وا شد؟
چه خبر هست مگر معجزهای برپا شد؟
چه خبر هست که عطر نبوی پیچیده؟
بوی یاس آید و عطر علوی پیچیده؟
خبر آن است که رخشان گهری میآید
ز پی تیرگی شب سحری میآید
خبر آن است که زیبا پسری میآید
همچو حیدر به دو عالم پدری میآید
خبر آن است که مرآت خدا آمده است
هشتمین حیدر کرار رضا آمده است
نجمه میخندد و باران زده بر چشم ترش
شده آئینه در آئینه پدر با پسرش
شمس دین آمده، خورشید شده خاک درش
ازدحامی شده از فوج ملک دور و برش
پشت در ولوله از خیل گداها شده است
سر دیدار گل فاطمه دعوا شده است
ز شمیمش همه جا پر ز خدا شد آری
همه دلهای غمین پر ز صفا شد آری
ز نگاهش همۀ درد دوا شد آری
سنگ سلمانی آن شخص طلا شد، آری
در حریم حرمش بوی خدا میآید
عطر و بوی نجف و کرببلا میآید
عالمی ریزه خور سفرۀ جود و کرمش
بخشش جرم همه خلق بود لطف کمش
شده زر، خاک هرآنجا که رسیده قدمش
افتخاری، شده جبرئیل غلام حرمش
هر که شد زائر او رزق بهشتی ببرد
هر که شد زائر او، فاطمه او را بخرد
آن دلی هست خدایی که پریشان رضاست
همچو سلمان شده هرکس که مسلمان رضاست
تا ابد سینۀ ما ملک خراسان رضاست
چشم ما لحظۀ آخر به دو دستان رضاست
هر که زوار جگر گوشۀ احمد باشد
شیعۀ محترم آل محمد باشد
-
خوان کرم
باز چشمان دو عالم شده گریان حسین
سینۀ ارض و سما گشته پریشان حسین
باز بر گوش فلک روضۀ او میخوانند
آتشی هست به دل از غم سوزان حسین
-
قرآن روی نیزه
منم که عالم هستی گدای کوی من است
منم که کعبه دمادم به طوف روی من است
منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است
منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است
-
حسینیۀ غم
دلی که نیست حسینیۀ غمت، دل نیست
بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست
هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر
به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست
-
نفس نمانده...
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
عطر و بوی نجف و کرببلا میآید
چه خبر هست که در کون و مکان غوغا شد؟
چه خبر هست که این گونه جهان شیدا شد؟
چه خبر هست که پرهای ملائک وا شد؟
چه خبر هست مگر معجزهای برپا شد؟
چه خبر هست که عطر نبوی پیچیده؟
بوی یاس آید و عطر علوی پیچیده؟
خبر آن است که رخشان گهری میآید
ز پی تیرگی شب سحری میآید
خبر آن است که زیبا پسری میآید
همچو حیدر به دو عالم پدری میآید
خبر آن است که مرآت خدا آمده است
هشتمین حیدر کرار رضا آمده است
نجمه میخندد و باران زده بر چشم ترش
شده آئینه در آئینه پدر با پسرش
شمس دین آمده، خورشید شده خاک درش
ازدحامی شده از فوج ملک دور و برش
پشت در ولوله از خیل گداها شده است
سر دیدار گل فاطمه دعوا شده است
ز شمیمش همه جا پر ز خدا شد آری
همه دلهای غمین پر ز صفا شد آری
ز نگاهش همۀ درد دوا شد آری
سنگ سلمانی آن شخص طلا شد، آری
در حریم حرمش بوی خدا میآید
عطر و بوی نجف و کرببلا میآید
عالمی ریزه خور سفرۀ جود و کرمش
بخشش جرم همه خلق بود لطف کمش
شده زر، خاک هرآنجا که رسیده قدمش
افتخاری، شده جبرئیل غلام حرمش
هر که شد زائر او رزق بهشتی ببرد
هر که شد زائر او، فاطمه او را بخرد
آن دلی هست خدایی که پریشان رضاست
همچو سلمان شده هرکس که مسلمان رضاست
تا ابد سینۀ ما ملک خراسان رضاست
چشم ما لحظۀ آخر به دو دستان رضاست
هر که زوار جگر گوشۀ احمد باشد
شیعۀ محترم آل محمد باشد