- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۰۹
- بازدید: ۲۰۸۱
- شماره مطلب: ۲۱۰۲
-
چاپ
مدح حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
دست بوس چهار امامی تو
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانیترین مسافر خاک
قدر و شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بندهٔ با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنُّجبا
بس که بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش، علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمهٔ نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایتها
راوی صادق روایتها
بس که در عشق مستدامی تو
دست بوس چهار امامی تو
تا لبت عرضهای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت ز بس که بنیادی است
صلهاش لطف حضرت هادی است
بهر تحسینتان بگفت آقا
انت انت ولیّنا حقا
تو غرور اصالتی منی
حُسن محضی، حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
تو صفا بخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای تو هستِ خویش بگذارد
چه بگویم ز قدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده! گدای خود دریاب
رهگذر! خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز!
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبلۀ خاک ما شده حرمت
چشم امید ماست بر کرمت
هر دمی از زمانه دل گیرم
راه صحن تو پیش میگیرم
ای قرار دل هوایی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دل دادگان تو نورعین
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
ای فرستادۀ رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
با علی عهد عشق بستی تو
سفرهدار کمیل هستی
بشنو این درد دل ز نوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود
چه بگویم که قوم نامردان
ملک ما را فروختند چه گران
قلب امالائمه آزردند
تا ابد آبروی ما بردند
وای بر ما بر سرشک دو عین
قیمت خاک ماست خون حسین
آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم
تحفهای میدهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم
حق بده گر ز غصه دل خونم
قدر یک عمر گریه مدیونم
گر که نقشم بر آب شد تو ببخش
گر که شادی خراب شد تو ببخش
حرمت گر چه کربلا باشد
کربلا، کرب و البلا باشد
کی در این جا سری بریده شده؟
معجری از سری کشیده شده؟
کی در این جا عطش جگر سوزاند؟
جگر یک پدر، پسر سوزاند؟
باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را
کربلا دیدنیست با یاسش
با دو گلدستههای عباسش
حاجتی دارم از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم
خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
مدح حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
دست بوس چهار امامی تو
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانیترین مسافر خاک
قدر و شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بندهٔ با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنُّجبا
بس که بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش، علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمهٔ نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایتها
راوی صادق روایتها
بس که در عشق مستدامی تو
دست بوس چهار امامی تو
تا لبت عرضهای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت ز بس که بنیادی است
صلهاش لطف حضرت هادی است
بهر تحسینتان بگفت آقا
انت انت ولیّنا حقا
تو غرور اصالتی منی
حُسن محضی، حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
تو صفا بخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای تو هستِ خویش بگذارد
چه بگویم ز قدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده! گدای خود دریاب
رهگذر! خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز!
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبلۀ خاک ما شده حرمت
چشم امید ماست بر کرمت
هر دمی از زمانه دل گیرم
راه صحن تو پیش میگیرم
ای قرار دل هوایی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دل دادگان تو نورعین
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
ای فرستادۀ رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
با علی عهد عشق بستی تو
سفرهدار کمیل هستی
بشنو این درد دل ز نوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود
چه بگویم که قوم نامردان
ملک ما را فروختند چه گران
قلب امالائمه آزردند
تا ابد آبروی ما بردند
وای بر ما بر سرشک دو عین
قیمت خاک ماست خون حسین
آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم
تحفهای میدهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم
حق بده گر ز غصه دل خونم
قدر یک عمر گریه مدیونم
گر که نقشم بر آب شد تو ببخش
گر که شادی خراب شد تو ببخش
حرمت گر چه کربلا باشد
کربلا، کرب و البلا باشد
کی در این جا سری بریده شده؟
معجری از سری کشیده شده؟
کی در این جا عطش جگر سوزاند؟
جگر یک پدر، پسر سوزاند؟
باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را
کربلا دیدنیست با یاسش
با دو گلدستههای عباسش
حاجتی دارم از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم
خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما