- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۳
- بازدید: ۳۵۱۴
- شماره مطلب: ۲۰۴۵
-
چاپ
آخرین اشاره
نقش بسته بر زمین، قلب پارهپارهاش
کاروان خسته و ... آخرین سوارهاش
نقش بسته بر زمین، دست شرحه شرحهای
میرسد به مشکها، آخرین اشارهاش
آبها سپر شوید! خاکها به سر شوید!
شعله غیر از جنون، چیست راه چارهاش؟
داغ و تازه میشود، با همین بهانهها
قصۀ مدینه و ... غصۀ دوبارهاش
میرود که بشکند، بغض تلخ صخرهها
جوی خون بجوشد از، قلب سنگ خارهاش
خوانده شد کتاب عشق، آیه آیه مو به مو
مثل اینکه خیر بود، شرح استخارهاش
کیستی که تا هنوز، داغ داغ مانده است
قصۀ غم تو و ... سوزِ اشکوارهاش؟
***
ای صبوری غریب! آشنای بوی سیب!
کاسههای صبر را، پر کن از عصارهات
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
آخرین اشاره
نقش بسته بر زمین، قلب پارهپارهاش
کاروان خسته و ... آخرین سوارهاش
نقش بسته بر زمین، دست شرحه شرحهای
میرسد به مشکها، آخرین اشارهاش
آبها سپر شوید! خاکها به سر شوید!
شعله غیر از جنون، چیست راه چارهاش؟
داغ و تازه میشود، با همین بهانهها
قصۀ مدینه و ... غصۀ دوبارهاش
میرود که بشکند، بغض تلخ صخرهها
جوی خون بجوشد از، قلب سنگ خارهاش
خوانده شد کتاب عشق، آیه آیه مو به مو
مثل اینکه خیر بود، شرح استخارهاش
کیستی که تا هنوز، داغ داغ مانده است
قصۀ غم تو و ... سوزِ اشکوارهاش؟
***
ای صبوری غریب! آشنای بوی سیب!
کاسههای صبر را، پر کن از عصارهات