- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۶۰۲
- شماره مطلب: ۲۰۳۰
-
چاپ
در تنور
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست
امشب نماز یار فراداست در تنور
هر ندبه عاشقانه به معراج میرود
انگار شور مسجدالاقصی است در تنور
خاکستر است و شعله و پروانهای که سوخت
امشب تمام عشق همین جاست در تنور
اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم
دست دعای فاطمه بالاست در تنور
این زادۀ خلیل که جانش به باغ سوخت
غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟
از اشکهای تب زده طوفان به پا شده است
ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور
با داغ جاودانۀ تاریخ آشناست
باغ شقایقی که شکوفاست در تنور
این سَر که آفتاب سرافراز عالم است
روشنترین مفسّر فرداست در تنور
دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت
وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور
-
صبح صادق
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
میان حوزۀ علمیه اختلاف نبود
که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت
-
فطرت اویس
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
شعر علیل و واژۀ بیاشتهای آن
با اشکهای شوق تشرف شفا گرفت
-
نالۀ آدم
یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
-
مسافر
یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
در تنور
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست
امشب نماز یار فراداست در تنور
هر ندبه عاشقانه به معراج میرود
انگار شور مسجدالاقصی است در تنور
خاکستر است و شعله و پروانهای که سوخت
امشب تمام عشق همین جاست در تنور
اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم
دست دعای فاطمه بالاست در تنور
این زادۀ خلیل که جانش به باغ سوخت
غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟
از اشکهای تب زده طوفان به پا شده است
ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور
با داغ جاودانۀ تاریخ آشناست
باغ شقایقی که شکوفاست در تنور
این سَر که آفتاب سرافراز عالم است
روشنترین مفسّر فرداست در تنور
دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت
وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور