- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۲۸
- بازدید: ۱۸۱۸
- شماره مطلب: ۲۰۱۹
-
چاپ
به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان
کنون وقت گریه است، زینب بیا
الهی به این بنده فرصت بده
به توفیق بر نفس رخصت بده
الهی، کمیلی، ابوحمزهای
مرا با مناجات عادت بده
شب چارمی بازهم آمدم
خودت روز محشر شهادت بده
عوض کن مزاج مرا با دعا
به من حس سبز عبادت بده
سر سفرهات زاهدان سائلند
به این هم نشینی سعادت بده
اگر اوج انسانیت بندگی است
به آزادی من اسارت بده
چه میخواهی از من؟ سر و دست و پا؟
بهایت چقدر است؟ قیمت بده
تو که هر قدر داشتی دادهای
مرا با خودم آشتی دادهای
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
نبینم خودم را، خدایی شوم
شب چارمی کربلایی شوم
شبیه مظاهر، حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
حسین امشب آمد به بالین من
برای مریضت طبیب آمده
سراغ من خسته انگار که
غریبانه حس غریب آمده
کنون وقت گریه است، زینب بیا
به گودال آن نانجیب آمده
گلی را که گم کردهای روی نیزه
بمیرم که شیب الخضیب آمده
تمام وجودم همین مطلب است
که امشب خدا، ضامنم زینب است
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان
کنون وقت گریه است، زینب بیا
الهی به این بنده فرصت بده
به توفیق بر نفس رخصت بده
الهی، کمیلی، ابوحمزهای
مرا با مناجات عادت بده
شب چارمی بازهم آمدم
خودت روز محشر شهادت بده
عوض کن مزاج مرا با دعا
به من حس سبز عبادت بده
سر سفرهات زاهدان سائلند
به این هم نشینی سعادت بده
اگر اوج انسانیت بندگی است
به آزادی من اسارت بده
چه میخواهی از من؟ سر و دست و پا؟
بهایت چقدر است؟ قیمت بده
تو که هر قدر داشتی دادهای
مرا با خودم آشتی دادهای
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
نبینم خودم را، خدایی شوم
شب چارمی کربلایی شوم
شبیه مظاهر، حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
حسین امشب آمد به بالین من
برای مریضت طبیب آمده
سراغ من خسته انگار که
غریبانه حس غریب آمده
کنون وقت گریه است، زینب بیا
به گودال آن نانجیب آمده
گلی را که گم کردهای روی نیزه
بمیرم که شیب الخضیب آمده
تمام وجودم همین مطلب است
که امشب خدا، ضامنم زینب است
شب چارمی بازهم آمدم این مصرع معنیش چیه؟
منظور شب چهارم محرم است.