- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۰۷
- بازدید: ۱۸۵۱
- شماره مطلب: ۱۹۶۴
-
چاپ
زبان حال حضرت زینب (س) در شام
بانوی کربلا
به شام رفتم و اندوه بیکران دیدم
مظاهر ستم و کفر را عیان دیدم
به هر کجا که شدم ظلم بود و استبداد
به هر کجا که شدم جهل بیکران دیدم
قرین ذلت و خواری همه خواص و عوام
اسیر محنت حکّام، مردمان دیدم
زمامدار، فرومایگان و نااهلان
به کنج خانه، بزرگان کاردان دیدم
ز عدل و داد نجُستم علامت و اثری
به گلّهای عجبا گرگ را شبان دیدم
یزیدیان همه در کاخهای نعمت و ناز
میان بستر دیبا و پرنیان دیدم
وزیر اجنبی و مستشار بیگانه
خراب، مملکت از شرّ این و آن دیدم
خلیفه گرم فساد و قمار و شرب مداک
به هر گناه و حرامیش، قهرمان دیدم
نه معتقد به اصول و مبانی اسلام
نه از شرافت و وجدان، در او نشان دیدم
محیط وحشت و ارعاب و ضد آزادی
همه بلاد و دیار و هر آستان دیدم
به راه شام صد افسوس کودکان حسین
میان خار مغیلان دواندوان دیدم
چو آفتاب بر اوج سپهر در این راه
سر عزیز خداوند بر سنان دیدم
گهش به دیر نصارا گهی به طشت طلا
گهی به خانه خولیش میهمان دیدم
به قتل سبط نبی خلق را به شهر دمشق
به بزم عیش، مبتهج و شادمان دیدم
دریغ و درد که از جور دهر دون در شام
یزید مست و به کف چوب خیزران دیدم
رسید جان به لبم چون رقیّه خاتون را
ز هجر باب، پریشان و در فغان دیدم
بس است «لطفی صادقی» که در عزای حسین
فرشته را به نوا، حور، نوحهخوان دیدم
به مُلک مردی و صبر و حقیقت و ایمان
شهید کرب و بلا را خدایگان دیدم
در این قیام مقدّس حسین شد پیروز
خداش یار و مددکار و پشتیبان دیدم
در این جهان همه نقشی فناپذیر بود
به غیر نقش حقیقت که جاودان دیدم
-
انقلاب محرم
محرم است و جهان پر ز انقلاب شده است
به شیون و غم و اندوه شیخ و شاب شده است
ز بانگ شور برانگیز القیام و جهاد
قلوب اهل ستم اندر اضطراب شده است
-
بانوی ستوده
جهان ز مولد زینب چو خویشتن آراست
عنایت ازلی جلوه کرد از چپ و راست
زنی چگونه زنی فخر عالم و آدم
زنی که چون پدر و مام عروه الوثقی است
ولیّه الله و عینالله و لسان الله
زنی بزرگ که الگوی دانش و تقوا است
-
روز عاشورا
باز صبح روز عاشورا رسید
شورش روز قیامت شد پدید
باز شد بر روی خلق از خاص و عام
مکتب ایمان و ایثار و قیام
-
سلطان عشق
هلال ماه محرّم ز نو هویدا شد
بیا که رایت سلطان عشق برپا شد
بیا که رایت سلطان عشق برپا شد
بیا که آیت فتح و ظفر هویدا شد
زبان حال حضرت زینب (س) در شام
بانوی کربلا
به شام رفتم و اندوه بیکران دیدم
مظاهر ستم و کفر را عیان دیدم
به هر کجا که شدم ظلم بود و استبداد
به هر کجا که شدم جهل بیکران دیدم
قرین ذلت و خواری همه خواص و عوام
اسیر محنت حکّام، مردمان دیدم
زمامدار، فرومایگان و نااهلان
به کنج خانه، بزرگان کاردان دیدم
ز عدل و داد نجُستم علامت و اثری
به گلّهای عجبا گرگ را شبان دیدم
یزیدیان همه در کاخهای نعمت و ناز
میان بستر دیبا و پرنیان دیدم
وزیر اجنبی و مستشار بیگانه
خراب، مملکت از شرّ این و آن دیدم
خلیفه گرم فساد و قمار و شرب مداک
به هر گناه و حرامیش، قهرمان دیدم
نه معتقد به اصول و مبانی اسلام
نه از شرافت و وجدان، در او نشان دیدم
محیط وحشت و ارعاب و ضد آزادی
همه بلاد و دیار و هر آستان دیدم
به راه شام صد افسوس کودکان حسین
میان خار مغیلان دواندوان دیدم
چو آفتاب بر اوج سپهر در این راه
سر عزیز خداوند بر سنان دیدم
گهش به دیر نصارا گهی به طشت طلا
گهی به خانه خولیش میهمان دیدم
به قتل سبط نبی خلق را به شهر دمشق
به بزم عیش، مبتهج و شادمان دیدم
دریغ و درد که از جور دهر دون در شام
یزید مست و به کف چوب خیزران دیدم
رسید جان به لبم چون رقیّه خاتون را
ز هجر باب، پریشان و در فغان دیدم
بس است «لطفی صادقی» که در عزای حسین
فرشته را به نوا، حور، نوحهخوان دیدم
به مُلک مردی و صبر و حقیقت و ایمان
شهید کرب و بلا را خدایگان دیدم
در این قیام مقدّس حسین شد پیروز
خداش یار و مددکار و پشتیبان دیدم
در این جهان همه نقشی فناپذیر بود
به غیر نقش حقیقت که جاودان دیدم