- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
- بازدید: ۳۱۸۳
- شماره مطلب: ۱۹۰۸
-
چاپ
بند هشتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
در باغ دین چون آفت باد خزان فتاد
بس سروها به خاک، درین بوستان فتاد
واحسرتا، که زلزله در آسمان فتاد
«بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور، واهمه را در گمان فتاد»
برخاست در عزای شهیدان ارجمند
بر کهکشان نوای اسیران دردمند
زان نالههای بر شده چون نی ز بندبند
«هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت فکند
هم گریه، بر ملائک هفت آسمان فتاد»
تا کار، بر اسیری آل عبا کشید
بار ستم، زمانه به دار بلا کشید
بنگر، که ظلم رشتۀ او تا کجا کشید
«هر جا که بود آهویی، از دشت پا کشید
هر جا که بود طایری، از آشیان فتاد»
بیداد بود، آنچه ز ابن زیاد رفت
شدّاد آن چه کرد، در اینجا ز یاد رفت
انصاف دلشکسته، ز دیوان داد رفت
«شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهلبیت، بر آن کشتگان فتاد»
هر فتنهای که کرد به پا، روزگار کرد
روز حسین و آل علی شام تار کرد
شرم آیدم از آن چه که این کجمدار کرد
«هرچند بر تن شهدا چشم، کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد»
چون خرمنی ز لالۀ پرپر به بوستان
سرها ز تن جدا شده، تنها جدا ز جان
برخاست از زمین، بهسوی آسمان فغان
«ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد»
آن حنجر بریدۀ از خنجر عدو
آن پاره پاره پیکر گلبیز، روبه رو
فریاد را شکست ز اندوه در گلو
«بیاختیار نالۀ هذا حسین از او
سر زد چنانکه شعله ازو، در جهان فتاد»
از درد، خاطرش چه دگر بار شد ملول
آن آفتاب عزت، آن کعبۀ قبول
آن منبع فضیلت، آن مظهر عقول
«پس با زبان پرگله، آن بضعه البتول
رو، در مدینه کرد، که: یا ایهاالرسول»
-
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی
شب شعله خیز با نفس آتشین رسید
صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید
آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید
«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»
-
با کاروان کربلا
این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز
نالهها از جان به شور نینوا دارد هنوز
ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت
جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز
-
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
با هر بنای ظلم، که بنیاد کردهای
کانون عدل و عاطفه بر باد کردهای
وز فتنه سرنگون علم داد کردهای
«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها، درین ستم آباد کردهای»
-
علمدار
در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب
موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطشدرگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
بند هشتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
در باغ دین چون آفت باد خزان فتاد
بس سروها به خاک، درین بوستان فتاد
واحسرتا، که زلزله در آسمان فتاد
«بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور، واهمه را در گمان فتاد»
برخاست در عزای شهیدان ارجمند
بر کهکشان نوای اسیران دردمند
زان نالههای بر شده چون نی ز بندبند
«هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت فکند
هم گریه، بر ملائک هفت آسمان فتاد»
تا کار، بر اسیری آل عبا کشید
بار ستم، زمانه به دار بلا کشید
بنگر، که ظلم رشتۀ او تا کجا کشید
«هر جا که بود آهویی، از دشت پا کشید
هر جا که بود طایری، از آشیان فتاد»
بیداد بود، آنچه ز ابن زیاد رفت
شدّاد آن چه کرد، در اینجا ز یاد رفت
انصاف دلشکسته، ز دیوان داد رفت
«شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهلبیت، بر آن کشتگان فتاد»
هر فتنهای که کرد به پا، روزگار کرد
روز حسین و آل علی شام تار کرد
شرم آیدم از آن چه که این کجمدار کرد
«هرچند بر تن شهدا چشم، کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد»
چون خرمنی ز لالۀ پرپر به بوستان
سرها ز تن جدا شده، تنها جدا ز جان
برخاست از زمین، بهسوی آسمان فغان
«ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد»
آن حنجر بریدۀ از خنجر عدو
آن پاره پاره پیکر گلبیز، روبه رو
فریاد را شکست ز اندوه در گلو
«بیاختیار نالۀ هذا حسین از او
سر زد چنانکه شعله ازو، در جهان فتاد»
از درد، خاطرش چه دگر بار شد ملول
آن آفتاب عزت، آن کعبۀ قبول
آن منبع فضیلت، آن مظهر عقول
«پس با زبان پرگله، آن بضعه البتول
رو، در مدینه کرد، که: یا ایهاالرسول»