- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۲۵
- بازدید: ۳۵۷۴
- شماره مطلب: ۱۷۴۰
-
چاپ
دست لیلا بهار آورده
در بهاران چمن درست شود
عشق با سوختن درست شود
روی قلبم حسین بنویسید
تا عقیق یمن درست شود
به در کهف رفتن ما با
سگ لیلا شدن درست شود
عاقبت کار سالیان بعد از
رفتن و آمدن درست شود
سالیانی است کار این مردم
بین سینه زدن درست شود
خون دلها که خورده زهرا تا
چند تا سینه زن درست شود
وصف این طایفه که میآید
عشق در قلب من درست شود
به خدا شبه مصطفی کافی است
تا اویس قرن درست شود
علی اکبر شود هر آنکس که
از حسین و حسن درست شود
تا که پیغمبری شدیم همه
علی اکبری شدیم همه
پسران جلوه بیشتر دارند
همگی خصلت از پدر دارند
پدرانی که دل به حق دادند
مهر اولاد در جگر دارند
تاج شاهی است ارث باباها
شاهها اکثرا پسر دارند
خانهای که به آن پسر دادند
صدقه گیر پشت در دارند
همۀ خانواده زهرا
دور خود چند تا قمر دارند
نوههای عشیرۀ حیدر
همه جنگاورند و سردارند
با علی این پسر بزرگ شده
که شبیه پدر بزرگ شده
دست لیلا بهار آورده
دامن افتخار آورده
اسدالله زاده این مادر
واقعا ذوالفقار آورده
به گداهای شهر مژده دهید
پسری سفرهدار آورده
گفت امالبنین به لیلا که
فاتح کارزار آورده
هر کجا رو به سوی میدان برد
خصم رو به فرار آورده
عمهاش مشک و مجمر اسفند
دور این گاهواره آورده
عمهاش شادمان تر از همه است
یار، رو سوی یار آورده
دور گهوارهاش عجب حالی است
جای مادر بزرگ او خالی است
ربنا ربنا کنیم همه
همه شکر خدا کنیم همه
حضرت شاهزاده آمده است
نیت کربلا کنیم همه
باید از خاک پاش برداریم
دل خود را بنا کنیم همه
علی اکبر حضور غرق خداست
خویش را مبتلا کنیم همه
دسته جمعی از این حسینیه
عزم پایین پا کنیم همه
کاش بودیم ظهر عاشورا
تا عبا دست و پا کنیم همه
آمده اشک حسرت ارباب
عرض تبریک حضرت ارباب
آمده سایۀ سرش باشد
آینهدار مادرش باشد
آمده وقت پیری ارباب
هر کجا رفت در برش باشد
آمده هر غروب، وقت نماز
مست الله اکبرش باشد
آمده تا رکاب عمه شود
هم نگهبان معجرش باشد
باورش هم نمیشود روزی
ارباً ارباً برابرش باشد
این تن قطعه قطعه قطعه شده
باورش نیست اکبرش باشد
بهتر این است زود برخیزد
فکر موهای خواهرش باشد
لخته خون از دهان او میریخت
روی دستش جوان او میریخت
-
مسیح آل محمد، مسیح زهرایی
پَرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز
تلاش میکند اما نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد هرگز
-
جز کربلا این دل تمنایی ندارد
ما را در این شب ها تمنا مینویسند
مجذوب وصف و وصل لیلا مینویسند
من قطرهای ناچیزم اما مطمئنم
آخر مرا هم پای دریا مینویسند
-
خرمافروش، یکشبه خنجرفروش شد (به مناسبت شهادت جناب مسلمبنعقیل)
از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان
مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان
یک پیرزن فقط به سَفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
دست لیلا بهار آورده
در بهاران چمن درست شود
عشق با سوختن درست شود
روی قلبم حسین بنویسید
تا عقیق یمن درست شود
به در کهف رفتن ما با
سگ لیلا شدن درست شود
عاقبت کار سالیان بعد از
رفتن و آمدن درست شود
سالیانی است کار این مردم
بین سینه زدن درست شود
خون دلها که خورده زهرا تا
چند تا سینه زن درست شود
وصف این طایفه که میآید
عشق در قلب من درست شود
به خدا شبه مصطفی کافی است
تا اویس قرن درست شود
علی اکبر شود هر آنکس که
از حسین و حسن درست شود
تا که پیغمبری شدیم همه
علی اکبری شدیم همه
پسران جلوه بیشتر دارند
همگی خصلت از پدر دارند
پدرانی که دل به حق دادند
مهر اولاد در جگر دارند
تاج شاهی است ارث باباها
شاهها اکثرا پسر دارند
خانهای که به آن پسر دادند
صدقه گیر پشت در دارند
همۀ خانواده زهرا
دور خود چند تا قمر دارند
نوههای عشیرۀ حیدر
همه جنگاورند و سردارند
با علی این پسر بزرگ شده
که شبیه پدر بزرگ شده
دست لیلا بهار آورده
دامن افتخار آورده
اسدالله زاده این مادر
واقعا ذوالفقار آورده
به گداهای شهر مژده دهید
پسری سفرهدار آورده
گفت امالبنین به لیلا که
فاتح کارزار آورده
هر کجا رو به سوی میدان برد
خصم رو به فرار آورده
عمهاش مشک و مجمر اسفند
دور این گاهواره آورده
عمهاش شادمان تر از همه است
یار، رو سوی یار آورده
دور گهوارهاش عجب حالی است
جای مادر بزرگ او خالی است
ربنا ربنا کنیم همه
همه شکر خدا کنیم همه
حضرت شاهزاده آمده است
نیت کربلا کنیم همه
باید از خاک پاش برداریم
دل خود را بنا کنیم همه
علی اکبر حضور غرق خداست
خویش را مبتلا کنیم همه
دسته جمعی از این حسینیه
عزم پایین پا کنیم همه
کاش بودیم ظهر عاشورا
تا عبا دست و پا کنیم همه
آمده اشک حسرت ارباب
عرض تبریک حضرت ارباب
آمده سایۀ سرش باشد
آینهدار مادرش باشد
آمده وقت پیری ارباب
هر کجا رفت در برش باشد
آمده هر غروب، وقت نماز
مست الله اکبرش باشد
آمده تا رکاب عمه شود
هم نگهبان معجرش باشد
باورش هم نمیشود روزی
ارباً ارباً برابرش باشد
این تن قطعه قطعه قطعه شده
باورش نیست اکبرش باشد
بهتر این است زود برخیزد
فکر موهای خواهرش باشد
لخته خون از دهان او میریخت
روی دستش جوان او میریخت