- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۲۹
- بازدید: ۲۴۸۱
- شماره مطلب: ۱۷۳۴
-
چاپ
کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی
ساربان غریب میخواهی این همه مست را کجا ببری؟
تشنه آوردهای که آب دهی، یا به سرچشمۀ بقا ببری؟
کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی
یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری
کاش میشد که بیصدا ... اما تو سرا پا خروش و فریادی
خبر داغ عشق آوردی، نه نمیشد که بی صدا ببری
و ستونهای آسمان لرزید لحظهای که قرار شد دل را
از قد و قامت علی ببُری، صاف و یکدست تا خدا ببری
سر و انگشت و پیرهن یک سو، سجده بر خاک کرده تن یک سو
خواستی این چهار رکعت را پیش لیلا جدا جدا ببری
قصه را مادری جوان دیروز در کمرگاه کوچه کرد آغاز
به گلوگاه نی رسیدی تا قصه را تو به انتها ببری
لطف قرآن به طرز خواندن توست، والضحی چشمهای روشن توست
و اذا الشَّمسُ کُوّرَت تنِ توست که در آغوش بوریا ببری
بیت آخر میان خواهش و اشک میرسد بیقرار و میداند
در پی یک بهانه میگردی، تشنهای را به کربلا ببری
-
سه ساله دختر که زدن نداره
زدن نداره
دختری که رمق به تن نداره
راه میرم آروماین پا که نای دویدن نداره
-
نامت غزل را محو نوری در ازل کرد
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
-
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
-
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی
ساربان غریب میخواهی این همه مست را کجا ببری؟
تشنه آوردهای که آب دهی، یا به سرچشمۀ بقا ببری؟
کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی
یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری
کاش میشد که بیصدا ... اما تو سرا پا خروش و فریادی
خبر داغ عشق آوردی، نه نمیشد که بی صدا ببری
و ستونهای آسمان لرزید لحظهای که قرار شد دل را
از قد و قامت علی ببُری، صاف و یکدست تا خدا ببری
سر و انگشت و پیرهن یک سو، سجده بر خاک کرده تن یک سو
خواستی این چهار رکعت را پیش لیلا جدا جدا ببری
قصه را مادری جوان دیروز در کمرگاه کوچه کرد آغاز
به گلوگاه نی رسیدی تا قصه را تو به انتها ببری
لطف قرآن به طرز خواندن توست، والضحی چشمهای روشن توست
و اذا الشَّمسُ کُوّرَت تنِ توست که در آغوش بوریا ببری
بیت آخر میان خواهش و اشک میرسد بیقرار و میداند
در پی یک بهانه میگردی، تشنهای را به کربلا ببری
در بیت دوم منظور از کعبۀ هاج و واج چی هست ؟
به کعبه صنعت تشخیص داده و یک صفت انسانی را به آن نسبت داده است.