- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۳۱
- بازدید: ۲۱۹۸
- شماره مطلب: ۱۶۹۴
-
چاپ
قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن
دهان جُربزه را سخت وا گذاشته است
سری که سربه سرِ نیزهها گذاشته است
قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن،
کسی که روی سر خویش پا گذاشته است
بنا نبود سر از نی درآوَرَد آواز،
خداش خیر دهد کاین بنا گذاشته است
چه تاجر است که سرمایهاش سر است و شگفت،
که اصلِ مایه همان ابتدا گذاشته است
سیاه مستیِ آن ساقیِ مبارز بین
که دستِ خویش نداند کجا گذاشته است
شگفت مملکتا! این مگر عروسی کیست؟
که این قبیله، خود از خون حنا گذاشته است
فریب خورده کسی، کاین حماسۀ بشکوه
تباه کرده و جای عزا گذاشته است
وگر که اشک بریزیم گریۀ شوق است
از آنچه بر لب ما مرحبا گذاشته است
-
او، ما
ﺍﻭ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺭﻭﯼ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
ﺗﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
-
شکوه رزم
یک تن شکوه رزم تورا شایگان نگفت
شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت!
هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز نالههای العطشت، داستان نگفت!
-
خورشید غریب
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزهها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن
دهان جُربزه را سخت وا گذاشته است
سری که سربه سرِ نیزهها گذاشته است
قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن،
کسی که روی سر خویش پا گذاشته است
بنا نبود سر از نی درآوَرَد آواز،
خداش خیر دهد کاین بنا گذاشته است
چه تاجر است که سرمایهاش سر است و شگفت،
که اصلِ مایه همان ابتدا گذاشته است
سیاه مستیِ آن ساقیِ مبارز بین
که دستِ خویش نداند کجا گذاشته است
شگفت مملکتا! این مگر عروسی کیست؟
که این قبیله، خود از خون حنا گذاشته است
فریب خورده کسی، کاین حماسۀ بشکوه
تباه کرده و جای عزا گذاشته است
وگر که اشک بریزیم گریۀ شوق است
از آنچه بر لب ما مرحبا گذاشته است