- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
- بازدید: ۱۹۹۹
- شماره مطلب: ۱۶۸۲
-
چاپ
در ستایش ذاکران و شاعران اباعبدالله
حضرت عشق خانهات آباد
بسم رب تمام شاعرها
شاعرانی که از شما گفتند
بسم رب تمام ذاکرها
ذاکرانی که از شما گفتند
گریهکنهای تو قدیمیاند
صالح و نوح و حضرت آدم
محتشم از چه بیقراری باز
این چه شوری است در دل عالم
حضرت عشق خانهات آباد
از تو عمان گرفته سامانی
گوشه چشمی ز مادرت زهرا
داده رونق به شعر کمپانی
فرزدق گفت قصیده از پسرت
در حضور خلیفه غوغا شد
دعبل از روضههای تو خواند و
چشم موسی الرضا چو دریا شد
شعرهای کمیت میلنگید
گر نمیگفت از مقام شما
جاهلی مست چون رسول ترک
از کرم شد سگ خیام شما
مقبل از کاروان اگر جا ماند
تو به او اذن کربلا دادی
روضه میخواند اکبر ناظم
دخترش مرد و تو شفا دادی
گریه کرد سازگار بر قلمش
نخل میثم ثمر گرفت آقا
و از آنجا که درد تو داروست
شده بیمارت حجت کسری
علت نعرههای سد ذاکر
مستی از بادههای دختر توست
گرمی حنجر نریمانها
اثر تشنگی حنجر توست
نمک شعرهای انسانی
دل سنگ آب شد ز ماتم تو
زده آتش به جان نوکرها
روضۀ دزد مست و خاتم تو
کوثری خواند و آه از آن ساعت
که تن اطهر تو شد صد چاک
صوت عرشی ارضی میخواند
زینت دوش مصطفی بر خاک
-
محرم
دنیا بدون روضۀ آقا جهنم است
یعنی بهار نوکری ما محرم است
شکر خدا که خرج عزای تو میشوم
روضه به کار و زندگی ما مقدم است
-
بهانه
یک شب دلم بهانه کرب و بلا گرفت
قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت
پس پا شدم به نیت روضه، که ناگهان
دیدم بهشت آمد و دست مرا گرفت
-
به گمانم که شبی پای عَلَم میمیرم
بنویسید شدم پیر اباعبدالله
نوکری پیر، به تعبیر اباعبدالله
بنویسید که از کودکیام تا حالا
بودهام پای به زنجیر اباعبدالله
در ستایش ذاکران و شاعران اباعبدالله
حضرت عشق خانهات آباد
بسم رب تمام شاعرها
شاعرانی که از شما گفتند
بسم رب تمام ذاکرها
ذاکرانی که از شما گفتند
گریهکنهای تو قدیمیاند
صالح و نوح و حضرت آدم
محتشم از چه بیقراری باز
این چه شوری است در دل عالم
حضرت عشق خانهات آباد
از تو عمان گرفته سامانی
گوشه چشمی ز مادرت زهرا
داده رونق به شعر کمپانی
فرزدق گفت قصیده از پسرت
در حضور خلیفه غوغا شد
دعبل از روضههای تو خواند و
چشم موسی الرضا چو دریا شد
شعرهای کمیت میلنگید
گر نمیگفت از مقام شما
جاهلی مست چون رسول ترک
از کرم شد سگ خیام شما
مقبل از کاروان اگر جا ماند
تو به او اذن کربلا دادی
روضه میخواند اکبر ناظم
دخترش مرد و تو شفا دادی
گریه کرد سازگار بر قلمش
نخل میثم ثمر گرفت آقا
و از آنجا که درد تو داروست
شده بیمارت حجت کسری
علت نعرههای سد ذاکر
مستی از بادههای دختر توست
گرمی حنجر نریمانها
اثر تشنگی حنجر توست
نمک شعرهای انسانی
دل سنگ آب شد ز ماتم تو
زده آتش به جان نوکرها
روضۀ دزد مست و خاتم تو
کوثری خواند و آه از آن ساعت
که تن اطهر تو شد صد چاک
صوت عرشی ارضی میخواند
زینت دوش مصطفی بر خاک