- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۴۸۳
- شماره مطلب: ۱۴۰۱
-
چاپ
منای تازه
این بار باران حرفهای تازهای داشت
بر روی ایوان رد پای تازهای داشت
کوچه به کوچه شهر من پر بود از تو
با یاد تو شهرم هوای تازهای داشت
یادش به خیر از شوق دیدار تو ای ماه
هر شب قنوتم ربنای تازهای داشت
داغ دلم گل کرده بود آن شب دوباره
این داغ کهنه دردهای تازهای داشت
هر بار خواندم روضههای کربلا را
شاه شهیدان کربلای تازهای داشت
احرام خون بست و مناسک را رها کرد
آری وقوف او منای تازهای داشت
-
ارکان عالم
شش گوشهی ضریح تو ارکان عالم است
هفت آسمان برای تو مشغول ماتم است
جبریل نوحهخوان و ملائک به سر زنان
عرش خدا به یاد تو لبریز از غم است
-
سرش را بسته بودند
تمام کودکانت خسته بودند
و روی خاکها بنشسته بودند
چه خالی بود جای دست عباس
سرش را روی نیزه بسته بودند
-
امشبی را ...
بوی ایثار و شهادت بوی خون میآید
عشق از پردهی اسرار برون میآید
این سوی معرکه آوای جنون میآید
آن سوی معرکه پیوسته قشون میآید
-
میرفتی ...
پناه قافلۀ بی پناه! میرفتی
بهرغم دلهرۀ ذوالجناح میرفتی
کسی برای تو دیگر نمانده بود آقا!
تو یک تنه به دل آن سپاه میرفتی
منای تازه
این بار باران حرفهای تازهای داشت
بر روی ایوان رد پای تازهای داشت
کوچه به کوچه شهر من پر بود از تو
با یاد تو شهرم هوای تازهای داشت
یادش به خیر از شوق دیدار تو ای ماه
هر شب قنوتم ربنای تازهای داشت
داغ دلم گل کرده بود آن شب دوباره
این داغ کهنه دردهای تازهای داشت
هر بار خواندم روضههای کربلا را
شاه شهیدان کربلای تازهای داشت
احرام خون بست و مناسک را رها کرد
آری وقوف او منای تازهای داشت