- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۱۳
- بازدید: ۱۷۶۲
- شماره مطلب: ۱۳۵۸
-
چاپ
نجابت موزون
زنی نشسته به قتل برادرش به تماشا
ز خیمهگاه کبودش به برزخی ز تمنا
زنی که مونس درد و زنی که همدم داغ است
زنی به جذبۀ حیدر، زنی به جلوۀ زهرا
دلش، صحاری سوزان، زبان، زبانۀ آتش
پر از حکایت زخم و پر از روایتِ یغما
شکسته پشتِ فلک در مقابلش چه بگویم
چگونه می برد این غم به دوش خسته خدایا؟!
خطابههای غرورش، در اوج سرخ نگاهش
نبیند آن چه که بیند، مگر به صورت زیبا
چراغ دار ولایت، در آن جنون و سیاهی
کسی نبوده به غیر از عقیله دختر مولا
ضریح خونِ تو دل را اسیر شیوۀ خود کرد
الا نجابت موزون، الا اسارت شیوا
نجابت موزون
زنی نشسته به قتل برادرش به تماشا
ز خیمهگاه کبودش به برزخی ز تمنا
زنی که مونس درد و زنی که همدم داغ است
زنی به جذبۀ حیدر، زنی به جلوۀ زهرا
دلش، صحاری سوزان، زبان، زبانۀ آتش
پر از حکایت زخم و پر از روایتِ یغما
شکسته پشتِ فلک در مقابلش چه بگویم
چگونه می برد این غم به دوش خسته خدایا؟!
خطابههای غرورش، در اوج سرخ نگاهش
نبیند آن چه که بیند، مگر به صورت زیبا
چراغ دار ولایت، در آن جنون و سیاهی
کسی نبوده به غیر از عقیله دختر مولا
ضریح خونِ تو دل را اسیر شیوۀ خود کرد
الا نجابت موزون، الا اسارت شیوا