- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۸
- بازدید: ۲۵۸۰
- شماره مطلب: ۱۳۳۷
-
چاپ
شعر عاشورایی خواجوی کرمانی
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
به حلق تشنۀ آن رشک غنچۀ سیراب
که رخ به خون جگر شوید از غمش عناب
شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار
مه دوازده برج و امام شش محراب
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
بهار عشرت و نوباوۀ دل اصحاب
حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد
شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب
و گر سپهر برد نام آتش جگرش
کند به اشک چو پروین ستارگان را آب
به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید
گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید
شعر عاشورایی خواجوی کرمانی
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
به حلق تشنۀ آن رشک غنچۀ سیراب
که رخ به خون جگر شوید از غمش عناب
شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار
مه دوازده برج و امام شش محراب
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
بهار عشرت و نوباوۀ دل اصحاب
حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد
شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب
و گر سپهر برد نام آتش جگرش
کند به اشک چو پروین ستارگان را آب
به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید
گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید