- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۱۰
- بازدید: ۴۱۶۳
- شماره مطلب: ۱۲۹۹
-
چاپ
شعر حمیدرضا برقعی در مدح امام حسن (ع)
از لب قاسمش عسل میریخت
زیر پایش خدا غزل میریخت
غزلی را که از ازل میریخت
آن امامی که تا سحر دیشب
روی لبهای من غزل میریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل میریخت
آن کریمی که در پیالۀ دست
هر چه میریخت لم یزل میریخت
از هر آن کوچهای که رد میشد
حُسن یوسف در آن محل میریخت
تیغ خشمش ولی زمان نبرد
رنگ از چهرۀ اجل میریخت
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشکر جمل میریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل میریخت
-
آیات ابراهیم
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
-
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتندگرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت -
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از مناز آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من -
نفهمیند یاسین را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاددگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
شعر حمیدرضا برقعی در مدح امام حسن (ع)
از لب قاسمش عسل میریخت
زیر پایش خدا غزل میریخت
غزلی را که از ازل میریخت
آن امامی که تا سحر دیشب
روی لبهای من غزل میریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل میریخت
آن کریمی که در پیالۀ دست
هر چه میریخت لم یزل میریخت
از هر آن کوچهای که رد میشد
حُسن یوسف در آن محل میریخت
تیغ خشمش ولی زمان نبرد
رنگ از چهرۀ اجل میریخت
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشکر جمل میریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل میریخت