- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
- بازدید: ۴۱۰۰
- شماره مطلب: ۱۲۹
-
چاپ
می خواستم بزرگ شوی...
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سالِ بعد علی اکبری شوی
میخواستم که قد بکشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی
لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میکند
چیزی نمانده است که نیلوفری شوی
مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی
این مادری ِ من که به دردت نمیخورد
تو حاضری عزیز که تاج سری شوی؟!
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
می خواستم بزرگ شوی...
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سالِ بعد علی اکبری شوی
میخواستم که قد بکشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی
لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میکند
چیزی نمانده است که نیلوفری شوی
مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی
این مادری ِ من که به دردت نمیخورد
تو حاضری عزیز که تاج سری شوی؟!