- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
- بازدید: ۳۹۰۳
- شماره مطلب: ۱۲۷
-
چاپ
حجم تیر
دیدنت در همۀ راه معما شده است
تو کجا، نیزه کجا، وای چه با ما شده است؟
دیدنت سخت ولی سختتر از آن این است
باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است
باورم نیست که بالای سرم میخندی
دل من سوختهتر از دل لیلا شده است
ساربانی که نگین پدرت را دارد
چند روزی است در این قافله پیدا شده است
حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد
باورم نیست که در حنجرهات جا شده است
کاش آرام رود قافله تا راه روی
بعد من نوبت لالایی زهرا شده است
کاش آرام رود تا که نیفتی از نی
ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است
نیزه داری که تو را میبرد این را میگفت
باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
حجم تیر
دیدنت در همۀ راه معما شده است
تو کجا، نیزه کجا، وای چه با ما شده است؟
دیدنت سخت ولی سختتر از آن این است
باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است
باورم نیست که بالای سرم میخندی
دل من سوختهتر از دل لیلا شده است
ساربانی که نگین پدرت را دارد
چند روزی است در این قافله پیدا شده است
حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد
باورم نیست که در حنجرهات جا شده است
کاش آرام رود قافله تا راه روی
بعد من نوبت لالایی زهرا شده است
کاش آرام رود تا که نیفتی از نی
ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است
نیزه داری که تو را میبرد این را میگفت
باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است