مشخصات شعر

انگار عاشق‌ها نمی‌میرند

 

می ـ بزن، مستانگی کن، خورشیدهای بی‌نهایت را

شاید بگیرد نینوا گاهی، عطر غریب آشنایت را

 

سجاده‌ها باران نمی‌خواهند، چشم‌انتظار دیدن ماهند

شاید غروب آمده پایین‌تر، از نیزه سرهای جدایت را

 

کابوس در کابوس نخلستان، این لحظه‌ها را گریه خواهد کرد

طوفان برای آسمان بس نیست، دیوانه‌تر کن این روایت را

 

وقتی همه صیادها شادند، می‌ایستی دلتنگ آهوها

باید امیر کاروان باشی، زیبا کنی باغ ولایت را

 

افتاده آب از آسیاب اما انگار عاشق‌ها نمی‌میرند

آتش‌گرفته خیمه‌ها امروز ... شاعر بسوزان جامه‌هایت را

انگار عاشق‌ها نمی‌میرند

 

می ـ بزن، مستانگی کن، خورشیدهای بی‌نهایت را

شاید بگیرد نینوا گاهی، عطر غریب آشنایت را

 

سجاده‌ها باران نمی‌خواهند، چشم‌انتظار دیدن ماهند

شاید غروب آمده پایین‌تر، از نیزه سرهای جدایت را

 

کابوس در کابوس نخلستان، این لحظه‌ها را گریه خواهد کرد

طوفان برای آسمان بس نیست، دیوانه‌تر کن این روایت را

 

وقتی همه صیادها شادند، می‌ایستی دلتنگ آهوها

باید امیر کاروان باشی، زیبا کنی باغ ولایت را

 

افتاده آب از آسیاب اما انگار عاشق‌ها نمی‌میرند

آتش‌گرفته خیمه‌ها امروز ... شاعر بسوزان جامه‌هایت را

۱ نظر
 
  • فاطمه ۱۳۹۵/۰۱/۲۲

    بهتر از این هم میشد شعر گفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×