مشخصات شعر

تا که نگویند عمو کاش پسر داشت...

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

 

از چه بماند در این خیمۀ خالی

آن که ز اوضاع گودال خبر داشت

 

گفت: به این نیزۀ خشک و شکسته

تکیه نمی‌زد عمو یار اگر داشت

 

رفت مبادا بگویند غریب است

یا که بگویند عمو کاش پسر داشت

 

آمد و پیشانی زخمی شه را

از بغل دامن فاطمه برداشت

 

در وسط بهت دلشوره زینب

شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت

تا که نگویند عمو کاش پسر داشت...

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

 

از چه بماند در این خیمۀ خالی

آن که ز اوضاع گودال خبر داشت

 

گفت: به این نیزۀ خشک و شکسته

تکیه نمی‌زد عمو یار اگر داشت

 

رفت مبادا بگویند غریب است

یا که بگویند عمو کاش پسر داشت

 

آمد و پیشانی زخمی شه را

از بغل دامن فاطمه برداشت

 

در وسط بهت دلشوره زینب

شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×