- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
- بازدید: ۱۵۵۱
- شماره مطلب: ۱۱۵۱
-
چاپ
معمای رشید
نذر چشمان تو کردم، این دل بی ادعا را
گوشۀ چشمی به من کن، ای فضیلت را تو مولا
یک غزل نذر دلم کن، یک تبسم نذر چشمم
تا بگویم من برایت، یک «غزل – لبخند» زیبا
مثل باران بهاری، بوی رحمت میدهی تو
با نوازشهای نم نم، میکنی گل را شکوفا
چشمهای نازنینت، خانۀ خورشید و باران
دستهای مهربانت، زادگاه رود و دریا
ساکنان هر دو گیتی، بر سر کوی تو جمعند
با تمام آفرینش، آمد و شد داری آقا!
ذکر خیرت هست دائم، بر زبان آفرینش
قبلۀ اهل زمینی، مقتدای آسمانها
آبروی آب ها را، روز عاشورا خریدی
روز عاشورا خریدی، آبروی آب ها را
مهربان، با مشک خالی ، کربلا را آب دادی
آب مینوشد ز مشکت، روح هفتاد و دو دریا
فرصت پرواز خون شد، آسمان دست هایت
شد ز خون دستهایت، باغ عاشورا شکوفا
میدهد فردا شهادت، کربلا با لالههایش
چون شفق با لهجۀ خون، عشق را کردی تو معنا
ای ظهور اسم اقدس، وارث روح مقدس!
کاش میشد میسرودم، نور معصوم شما را
یک معمای رشیدی، اسوهای اسطوره رنگی
کشف اسرار کمالت، در توانم نیست مولا
-
السـلام علیک یا دریا
ای امام خجستۀ پیروز، سورۀ خــون، حقیقت زیبا!
از قیام تو میتوان گفتن، تـا هنوز و همیشۀ دنیا
از قیام تو میتوان گفتن، نامکرر به هر زبان امروز
ترجمان فصیح خون تـو، ترجمان تمام خوبیها
-
زینت سجادۀ عشق
بعد از آن واقعۀ سرخ، بلا سهم، تو شد
پیکر سوختۀ کرب و بلا، سهم تو شد
بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکستناگهان، داغ دل آینهها، سهم تو شد
-
غریبانۀ کربلا
اگر میشنیدم صدای تو را
و میخواندم آیینه های تو را
شبی میسرودم به آهنگ غم
غریبانه کربلای تو را
-
پیروز
هفتاد و دو مرد ... ! کربلا پیروز است
در ظهر نبرد، کربلا پیروز است
تردید مکن در آیۀ جاء الحق
ای چرخ بگرد! کربلا پیروز است
معمای رشید
نذر چشمان تو کردم، این دل بی ادعا را
گوشۀ چشمی به من کن، ای فضیلت را تو مولا
یک غزل نذر دلم کن، یک تبسم نذر چشمم
تا بگویم من برایت، یک «غزل – لبخند» زیبا
مثل باران بهاری، بوی رحمت میدهی تو
با نوازشهای نم نم، میکنی گل را شکوفا
چشمهای نازنینت، خانۀ خورشید و باران
دستهای مهربانت، زادگاه رود و دریا
ساکنان هر دو گیتی، بر سر کوی تو جمعند
با تمام آفرینش، آمد و شد داری آقا!
ذکر خیرت هست دائم، بر زبان آفرینش
قبلۀ اهل زمینی، مقتدای آسمانها
آبروی آب ها را، روز عاشورا خریدی
روز عاشورا خریدی، آبروی آب ها را
مهربان، با مشک خالی ، کربلا را آب دادی
آب مینوشد ز مشکت، روح هفتاد و دو دریا
فرصت پرواز خون شد، آسمان دست هایت
شد ز خون دستهایت، باغ عاشورا شکوفا
میدهد فردا شهادت، کربلا با لالههایش
چون شفق با لهجۀ خون، عشق را کردی تو معنا
ای ظهور اسم اقدس، وارث روح مقدس!
کاش میشد میسرودم، نور معصوم شما را
یک معمای رشیدی، اسوهای اسطوره رنگی
کشف اسرار کمالت، در توانم نیست مولا