- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۴
- بازدید: ۱۹۱۵
- شماره مطلب: ۱۱۱۶
-
چاپ
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند چهارم: عشق، حماسه، غم
این کاروان که عازم سرمنزل دل است
فارغ ز ره گشودن منزلبهمنزل است
گمگشتهای که راه به خورشید بسته بود
اکنون همو ز راهروانِ رهِ دل است
خورشید هم که قافلهسالار این ره است
از رهروان روشن این راهِ مشکل است
بذرِ ستاره در شفق سرخ خوشه داد
زان کِشتگاهِ نور، زمین را چه حاصل است
عشق را ز کربلا رهِ خود تا خدا گشود
عقلِ زبون هنوز در آن پای در گِل است
ای شهسوار عشق مرا جانِ سرخ بخش
عاشق نیام، هنوز دلم خام و عاقل است
دستِ مرا بگیر و ازین ورطه وارهان
دستی که نامراد، به گردن حمایل است
در کربلا دوباره خدا آدم آفرید
در کربلا حماسه و غم با هم آفرید
-
کار مسلم
عشق! ای سودای جانها سوخته
ای تو آتشها به جان افروخته
چون کنی با پرنیان سینهها؟گو چه میخواهی میان سینهها؟
-
خط خون
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق محرابی،
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای. -
بند سیزدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بود
-
بند دوازدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
از بادۀ نگه، دل ما را خراب کن
بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کن
لبریز بادۀ نگه توست خُمِّ دهر
ما را به یک صُراحیِ دیگر خراب کن
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند چهارم: عشق، حماسه، غم
این کاروان که عازم سرمنزل دل است
فارغ ز ره گشودن منزلبهمنزل است
گمگشتهای که راه به خورشید بسته بود
اکنون همو ز راهروانِ رهِ دل است
خورشید هم که قافلهسالار این ره است
از رهروان روشن این راهِ مشکل است
بذرِ ستاره در شفق سرخ خوشه داد
زان کِشتگاهِ نور، زمین را چه حاصل است
عشق را ز کربلا رهِ خود تا خدا گشود
عقلِ زبون هنوز در آن پای در گِل است
ای شهسوار عشق مرا جانِ سرخ بخش
عاشق نیام، هنوز دلم خام و عاقل است
دستِ مرا بگیر و ازین ورطه وارهان
دستی که نامراد، به گردن حمایل است
در کربلا دوباره خدا آدم آفرید
در کربلا حماسه و غم با هم آفرید