- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۷
- بازدید: ۱۸۸۳
- شماره مطلب: ۱۰۹۱
-
چاپ
بوی سیب
آورد از بهشت خدا بوی سیب را
بر شانههای علقمه مشکی غریب را
آیینه دار سفرۀ هفتآسمان کند
میراث دار جنّت و کوثر حبیب را
گویا به سمت باغ نگاهت فرشتهها
آوردهاند غنچۀ یاسی نجیب را
پر چین شانههای مرا هی مرور کرد
تا بشکند غروب غمی ناشکیب را
هرگز نمیدهد به زمین آسمان تو
احساس پاک تربت گلهای سیب را
-
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
-
گل نیلوفر
آهسته میسوزد در آتش بالهایم، بابا ببین گنجشک بیبال و پرت را
آن دستهای بی مروّت میکشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را
بابا ببین! این گرگهای وحشی شام، امشب برهنهپایمان زنجیر کردند
در کوچهها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوریهای یاس پرپرت را
-
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
-
بانوی آب و آینه
دریای پرسخاوت و موّاج کائنات
بانوی آب و آینهای کشتی نجات
از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین
روشنتری تو از همۀ جلوههای ذات
حتی فرشتگان خدا غبطه میخورند
بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات
بوی سیب
آورد از بهشت خدا بوی سیب را
بر شانههای علقمه مشکی غریب را
آیینه دار سفرۀ هفتآسمان کند
میراث دار جنّت و کوثر حبیب را
گویا به سمت باغ نگاهت فرشتهها
آوردهاند غنچۀ یاسی نجیب را
پر چین شانههای مرا هی مرور کرد
تا بشکند غروب غمی ناشکیب را
هرگز نمیدهد به زمین آسمان تو
احساس پاک تربت گلهای سیب را